علي يعني، تمام آنچه ما نمي دانيم . . .
جواني مسيحي اما شيفته ي مولا علي (عليه السلام) در ميان حاميان بود كه علي (عليه السلام) را از صميم قلب دوست مي داشت و به او عشق و ارادت مي ورزيد. روزي براي دريافت وجوه اكرام به سراغش رفتم، گفت : «انصراف دادم و نمي توانم كمك كنم» من رفتم و ديگراز ياد بردم ؛ تا اينكه روزي با ماحد اكرام تماس گرفت و گفت : «قصد دارم يتيمي را انتخاب و به او كمك كنم. از او در مورد تصميمش جويا شدم» گفت:« زماني كه تصميم گرفتم تا ديگر وجهي را پرداخت نكنم، بركت هم از زندگيم رفت» در واقع در همان زمان مجوز كارم باطل شد و هرچه كردم نتوانستم دوباره مشغول به كار شوم.شبي در فكر اينكه چه كنم و به كجا بروم بودم كه در يك لحظه به ياد علي (عليه السلام) افتادم و كمك كردن ايشان به يتيمان. و دوباره قصد كردم حمايت از يتيمي را به عهده بگيرم. باور نمي كردم چند روز گذشته بود كه مجوزم را گرفتم و همه ي اينها را از بركت امام علي (عليه السلام) و كمك به ايتام مي دانم.
بار الها . . .
آمده ام تا در سايه ي مهر تو خستگي را از خود برهانم و كوله بار سنگين گناهانم را بر زمين بگذارم.
( و اِنْ تدْعوهم إلي الهدي لا يَسمعوا و تَراهم ينظرون إليك و هم لا يبصرونَ)
«و اگر آنها را به هدايت فرا خوانيد، سخنانتان را نمي شنوند و آنان را مي بيني كه به تو نگاه مي كنند اما در حقيقت نمي بينند و بصيرت ندارند.»
اعراف ، 198
سايه سار رحمت
قال اللهُ تعالي :
اهلُ طاعتي في ضيافتي و اهلُ شُكْري في زيارتي و اهلُ ذكري في نعمتي و اهلُ معصيتي لا أؤْيسُهُم مِنْ رحمتي،اِنْ تابوا فأنا حبيبُهُم و اِنْ مَرِضوا فأنا طبيبهم،اُداويهم بِالْمحن و المصائب لا طهّرهم منَ الذّنوب والمعائب.
الجواهر السنّية ، ص 286
خداوند متعال مي فرمايد :
اهل طاعت من در مهماني منند، اهل شكر و سپاس من در ديدار من و اهل ذكر و ياد من در نعمت من. اما اهل معصيت و نافرماني من، آنان را هم از رحمت خويش نا اميد نمي كنم. اگر توبه كنند، من دوستدار آنانم، اگر بيمار شوند من طبيب آنانم و با سختي ها و مصيبتها آنان را درمان ميكنم تا از گناهان و عيب ها پاكشان سازم.
امروزطلاب حوزه علمیه حکیمه سپاهان شهر،همراه با امت انقلابی اصفهان همچون موجی خروشان یکبار دیگر فریاد خشم مقدس خویش را بر سر ابولهب های زمان فرود آورد تا نادانان بدانند که راه تو از جاده مستضعفان میگذرد
و زلزله بیداری مسلمانان ،خانه عنکبوتی مستکبران را نابود خواهد کرد.
لیظهرهً علی الدین کله
روزی خواهد رسید که آخرین سلاله پاک رسول الله صلی الله علیه و آله
حضرت بقیه الله ((روحی و ارواحنا فداه))پرچم عدالت را در سراسر جهان برافراشته می سازدو مردم فوج فوج به اسلام می گرایند انشاالله
یا رسول الله فداک روحی و نفسی ودمی
وضوی بی نماز!
موقع آن بود که بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابکار دربیایند. همه از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند. جز عباس ریزه که چون ابر بهاری اشک می ریخت و مثل کنه چسبیده بود به فرمانده که تو رو جان فک و فامیلت مرا هم ببر، بابا درسته که قدم کوتاهه، اما برای خودم کسی هستم. اما فرمانده فقط می گفت: «نه! یکی باید بماند و از چادرها مراقبت کند. بمان بعداً می برمت!» عباس ریزه گفت: «تو این همه آدم من باید بمانم و سماق بمکم!»
وقتی دید نمی تواند دل فرمانده را نرم کند مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: « ای خدا تو یک کاری کن. بابا منم بنده ات هستم!» چند لحظه ای مناحات کرد. حالا بچه ها دیگر دورادور حواس شان به او بود. عباس ریزه یک هو دستانش پایین آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتی فرمانده تعجب کردند. عباس ریزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید. فکری شد که عباس حتماً رفته نماز بخواند و راز و نیاز کند. وسوسه رهایش نکرد. آرام و آهسته با سر قدم های بی صدا در حالیکه چند نفر دیگر هم همراهی اش می کردند به سوی چادر رفت. اما وقتی کناره چادر را کنار زده و دید که عباس ریزه دراز کشیده و خوابیده، غرق حیرت شد.
هر کس به احترام مقام تو خم نشد
آقا نشد بزرگ نشد محترم نشد
دل خسته بود و راهی این آستانه شد
دل خسته بود و راهی باغ ارم نشد
گفتند مرقدت حرم آل فا طمه ست
با این حساب هیچ کسی بی حرم نشد
این حاجت من است الهی قلم شود
دستم اگر برای تو بانو قلم نشد
باز این چه لطفی است که در حق ماشده
ما شاعرت شدیم ولی محتشم نشد
می خواستم برای تو بهتر از این غزل
من را ببخش آنچه که می خواستم نشد شعر از مجید تال