موضوعات: "یاد ایام" یا "محرم" یا "ربیع الاول" یا "غدیر" یا "صفر" یا "شعبان" یا "رمضان" یا "ذی القعده"
دیدار روحانیون استان خراسان شمالی با رهبر انقلاب
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ديشب(چهارشنبه) در دیدار علماء، فضلا، روحانیون و طلاب استان خراسان شمالی، با اشاره به تفكیك ناپذیری روحانیت از نظام اسلامی و فرصت عظیمی كه پیروزی انقلاب اسلامی در اختیار روحانیت، برای گسترش معارف دینی قرار داده است، تأكید كردند: روحانیت و حوزه های علمیه باید با تلاش علمی مضاعف و مجهز شدن به معارف عمیق دینی و آشنایی با اندیشه های نو و ارتباط مستمر با نسل جوان بویژه دانشجویان، در جهت خدمت به نظام اسلامی و تقویت آن حركت كنند.
سلااااااااام
امروز باز هم به اتفاق همه بچه ها دوباره مجلس آش خورون بود و باید بگم که واقعا جای شما خالی…
میدونید انگار هربارکه داره این اتفاقای خوردنی میفته دل تو دل بچه ها نیست"ماشالا همه قاشق و بشقاباشونم دنبالشونو کلی سروصدا"خداییش همین ذوق وشوقاست که به یاد میمونه .
بببببخخخخشششیییدد اصل قضیه یادم رفت اونم اینکه این آش به مناسبت پشت پای کربلایی هامون و شفای مریضای منظوره بود
وضوی بی نماز!
موقع آن بود که بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابکار دربیایند. همه از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند. جز عباس ریزه که چون ابر بهاری اشک می ریخت و مثل کنه چسبیده بود به فرمانده که تو رو جان فک و فامیلت مرا هم ببر، بابا درسته که قدم کوتاهه، اما برای خودم کسی هستم. اما فرمانده فقط می گفت: «نه! یکی باید بماند و از چادرها مراقبت کند. بمان بعداً می برمت!» عباس ریزه گفت: «تو این همه آدم من باید بمانم و سماق بمکم!»
وقتی دید نمی تواند دل فرمانده را نرم کند مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: « ای خدا تو یک کاری کن. بابا منم بنده ات هستم!» چند لحظه ای مناحات کرد. حالا بچه ها دیگر دورادور حواس شان به او بود. عباس ریزه یک هو دستانش پایین آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتی فرمانده تعجب کردند. عباس ریزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید. فکری شد که عباس حتماً رفته نماز بخواند و راز و نیاز کند. وسوسه رهایش نکرد. آرام و آهسته با سر قدم های بی صدا در حالیکه چند نفر دیگر هم همراهی اش می کردند به سوی چادر رفت. اما وقتی کناره چادر را کنار زده و دید که عباس ریزه دراز کشیده و خوابیده، غرق حیرت شد.
هر کس به احترام مقام تو خم نشد
آقا نشد بزرگ نشد محترم نشد
دل خسته بود و راهی این آستانه شد
دل خسته بود و راهی باغ ارم نشد
گفتند مرقدت حرم آل فا طمه ست
با این حساب هیچ کسی بی حرم نشد
این حاجت من است الهی قلم شود
دستم اگر برای تو بانو قلم نشد
باز این چه لطفی است که در حق ماشده
ما شاعرت شدیم ولی محتشم نشد
می خواستم برای تو بهتر از این غزل
من را ببخش آنچه که می خواستم نشد شعر از مجید تال
بوی گلهای بهشتی ز فضا می آید عطر فردوس هم آغوش صبا می اید
نوگل مصطفوی زینت باغ علوی مظهر پنج تن آل عبا می اید
میلاد با سعادت منجی عالم بشریت حضرت صاحب الزمان (ع)بر شما وعموم شیعیان جهان مبارک باد.
ما وارثان وحی و تنزیلیم
عاشقترین مردان این ایلیم
مردم تمام از نسل قابیلند
ما چند تا از فرزند هابیلیم
آن دیگران ناز و ادا دارند
ما بی قرار و اطوار و قنبیلیم
در بین ما یک عده هم هستند …
این روز ها مشغول تعدیلیم
در این دویدن ها رسیدن نیست
عمری است ما روی تِرِدمیلیم
آخر کجا می آیی آقا جان ؟
بگذار ما مشغول تحلیلیم
دنیا به کام قوم دجال است
ما هم که با دجال فامیلیم
درس «پیام نور»تان از دور
خوب است ما مشتاق تحصیلیم
آقا ،شما تفسیر قرآنید
البته ما قايل به تاویلیم
نه عالم احکام قرآنیم
نه عامل تورات و انجیلیم
گفتند:شرط راستی،مستی است
ما هم که ذاتاًمست و پاتیلیم
در کل،زمین مصراست واین مردم
یارن فرعونند و ما نیلیم
اینها اگر کرم اند،ما ماریم
آنها اگر مورند،ما فیلیم
فیلیم در نطق سخن اما
وقت عمل طیراً ابابیلیم
در حفظ ما باید به جدّکوشید
مانقطه ی حساس آشیلیم
«آدم شدن »یک ایده ی نوپاست
ما هم نهادی تازه تشکیلیم
سیصد نفر«آدم» که شوخی نیست
مستلزم تغییر و تبدیلیم
تعجیل ،کلا کار شیطان است
اصلا چرا مشتاق تعجیلیم؟
وقتش که شد آنوقت می گوییم:
آقا بیا کمکم که تکمیلیم
وقت عمل هم میرسد اما
فعلا به فکر حفظ و ترتیلیم
آخر چطوری حرف حق ؟وقتی
مشغول ذکر و ورد و تهلیلیم
ما با همین حالت که میبینید
مستوجب تشویق و تجلیلیم
صندوق عهد و رای اگر باشد
یاوران داوود سموئلیم
توی صف عاشقان از صبح
ما صاحبان ساک و زنبیلیم
بعضی به نامت بارشان شد بار
ما تازه فکر بار و بندیلیم
گفتند:روز جمعه ای می آیی
ما روزهای جمعه تعطیلیم…
سروده ی ابوالفضل زرویی نصرآباد