گوشه ای از خاطرات ازدواج غاده جابر(همسر دوم شهید چمران)
مصطفی چمران دو بار ازدواج کرد؛ بار اول در سال ۱۳۴۰ با یک زن مسلمان آمریکائی به نام تامسن هیمن که نام او را پروانه گذاشت و ثمره این ازدواج یک دختر به نام روشن و سه پسر به نامهای رحیم، علی و جمال بود؛ جمال در کودکی در استخر خانه پدر همسر دکتر غرق شد. سه فرزند دیگر هر کدام در شهری در کناره غربی امریکا زندگی میکنند. همسر آمریکایی وی پس از مهاجرت به لبنان و مدتی زندگی کردن در آنجا، به دلیل شرایط سخت و محرومیت شدید، تصمیم به بازگشت به آمریکا گرفت و دکتر را تنها گذاشت و در سال ۲۰۰۹ در گذشت. در ادامه حضور مصطفی چمران در لبنان نقاشی شمع او، آغاز آشنایی او با غاده جابر شد که درنهایت به ازدواج او با همسر لبنانیاش انجامید. واسطه این آشنائی و ازدواج، شخص امام موسی
صدر و یک روحانی ایرانی به نام سید غروی بوده است.
غاده جابر همسر شهید مصطفی چمران بود که با هم در لبنان آشنا شدند و ازدواج کردند. این ازدواج اگر چه یک وصلت متعارف نبود اما خدا خواست که انجام شود و شد. غاده از دختران ثروتمند عرب بود که به لحاظ سنی هم بیست سال از دکتر چمران کوچکتر بود. اما بعد از پیشنهاد چمران غاده با همه مخالفت ها از جانب خانواده اش تصمیم به ازدواج با مردی گرفت که اگرچه زندگی شان سالها طول نکشید اما برای همیشه جاودان ماند…….بار دوم که به مدرسه صنعتی میرفتم، آمادگی بیشتری داشتم که با دکتر چمران همکاری داشته باشم. این چنین شد که من نیز به جمع معلمان مدرسه پیوستم. آشنایی من با دکتر چمران بیشتر میشد و هر روز همدیگر را میدیدیم. قدم به قدم و همه جا با او و در کنارش بودم و از نزدیک به عظمت روحی و ظرافتهای رفتاریاش پی بردم. در برخوردش با بچهها میدیدم که با دقت و توجه ویژهای مراقب روحیه آنهاست و با هر کس مطابق روحیهاش صحبت میکند. یک جاذبه خدایی در دکتر چمران بود که همه را به سوی خود جذب میکرد.
من در آن هنگام حجاب مناسبی نداشتم و این باعث شده بود تا برخی از بچهها نسبت به من احساس دوری و بیگانگی داشته باشند ولی دکتر چمران همواره کوشش میکرد تا ارتباط مرا به بچهها نزدیک نماید. من در سرکشی به روستاهای جنوب لبنان، با دکتر چمران همراه میشدم، البته در آن هنگام هنوز ازدواج نکرده بودیم. یادم هست روزی در حالی که در یک روستا درون خودرویی نشسته بودیم، دکتر چمران هدیهای به من داد و آن هدیه یک روسری گلدار بود. چمران لبخند زیبایی زد و به من گفت: بچهها دوست دارند شما را با روسری ببینند.
من از همان جا روسری را روی سرم گذاشتم.
پس از گذشت نه ماه از آشناییام با دکتر چمران، ایشان به من پیشنهاد ازدواج داد. وقتی که من این پیشنهاد را با خانوادهام در میان نهادم، به شدت مخالفت کردند. آنها میگفتند: تو دیوانه شدهای! چمران بیست سال از تو بزرگتر است، همیشه در جنگ است، ایرانی است، پول ندارد، همرنگ ما نیست.
*پدر عزیزم! من با دکتر چمران ازدواج میکنم
دکتر چمران از طریق سیدمحمد غروی اقدام به خواستگاری نمود؛ حتی امام موسی صدر دخالت کرد. من هم به پدرم اصرار و پافشاری نمودم، ولی خانوادهام با سرسختی به مخالفت خود ادامه میدادند. دکتر چمران به من میگفت: سعی کنید پدر و مادرتان را خشنود و راضی نمایید، من نمیخواهم دل آنها شکسته شود.تا اینکه روزی به خانه رفتم و دیدم که پدر و مادرم مشغول تماشای تلویزیون هستند. تلویزیون را خاموش کرده و گفتم:
پدر عزیزم، من تا به حال که 26 سال از عمرم میگذرد فرمانبر شما بودهام؛ ولی اکنون متأسفم که برای نخستینبار ناچارم از فرمانبری شما سرپیچی نمایم. من با دکتر چمران ازدواج میکنم و پسفردا در حضور امام موسی صدر مراسم عقدمان برگزار میشود.
پدر و مادرم هر دو ناگهان شگفتزده به هم و سپس به من نگاه کردند. مادرم عصبانی شد و بر سرم فریاد کشید و حتی میخواست مرا کتک بزند. ولی پدرم دعوت به آرامش نمود و با نرمی از من درباره دکتر چمران پرسشهایی نمود. در برابر پافشاریهای من، پدرم سرانجام رضایت داد.
روز عقد مراسم بسیار سادهای برگزار شد و دکتر چمران با همان لباسهای همیشگی آمد. مرسوم است که در روز عقد داماد انگشتری را برای هدیه بیاورد، ولی دکتر چمران کادویی را برای من آورد. وقتی کادو را باز کردم، شمعی در آن دیدم و نوشته کوتاه و زیبایی که در کنار آن بود. من آن کادو را پنهان کردم و هر چه خواهرانم از نوع هدیه پرسیدند، حرفی نزدم؛ زیرا برای آنها بسیار عجیب مینمود. در آن هنگام من و دکتر چمران آنچنان در حال خود و متوجه به آرمانهای مقدسمان بودیم، که از توجه به مراسم و تشریفات دیگر غافل بودیم. زندگی ما در همان مدرسه صنعتی جبل عامل در دو اتاق مدرسه آغاز شد. از همان ابتدا میدانستم که این یک ازدواج معمولی نیست، چرا که چمران هم یک انسان معمولی نبود..
نظر از: وصال [بازدید کننده]
اللهم رزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
نظر از: عالمه صلصالی [بازدید کننده]
خوش به سعادت هردوشون
نظر از: عالمه صلصالی [بازدید کننده]
خوش به سعادت هردوشون
نظر از: عالمه صلصالی [بازدید کننده]
خوش به سعادت هردوشون
فرم در حال بارگذاری ...