صبح واقعه در خیل دوستدارانش به ظهر حادثه در جمع بیقرارانش غروب بر سر نی باز بین یارانش
«به ذکر و زمزمه چاووش سربهدارانش امیر لشکر انبوه نیسوارانش» چه باک اگر سر نی زلف او رها مانده است
چه باک اگر که سر از پیکرش جدا مانده است قرار بود خدا ماند و خدا مانده است «سری به شیوه رها از تنی که جا مانده است
کنار پیکر معدود بیشمارانش» کسی که روح قدس کرده بود تاییدش همه ملائکه شاگرد درس توحیدش
غروب، زینب از آن سوی دشت میدیدش «به سعی و هروله در پیش، ماه و خورشیدش به اشک و آه به دنبال، باد و بارانش»
اگرچه تشنه ولی تشنگان سقایند اگرچه خسته ولی سربلند و والایند که اهل بیت خدا وارثان زهرایند
«به پای تاول و لبهای تشنه میآیند پیاده در غل و زنجیر یادگارانش» هزار سال گذشته است و آشکار و نهان
هزار سال گذشته است و پیرمرد و جوان هزار سال گذشته است و کودکان و زنان «چو روشنای اذان از چهار سوی جهان
به گوش میرسد آوای سوگوارانش»… حسین کیست که این نغمه زیر و بم زده است حسین کیست که عشق از حسین دم زده است
حسین کیست که بر نون و والقلم زده است «قیامتی که به مدحش خدا رقم زده است قصیدهای به بلندای روزگارانش»
شعر از مهدی جهاندار
فرم در حال بارگذاری ...