سلام
لطفا تصور کنید به جای خانم اقای برونسی هستید
نصفه شب بود که معصومه خانم ذوق زده اقا عبدالحسین را بعد از هشتاد روز جلو در هال دید
هنوز بخود نیومده بود که فهمید شوهرش صبح نشده باید بره کاشمر به یکباره ذوقش تبدیل به بغض شد.
از صبح آب نداشتند ظهر شد ،کلافه بود که ناگهان همسرش از کاشمر زنگ زد
باخودش گفت : اینم بعد از هشتادروز زنگ زده بگه باز نمی تونم برگردم و باید برم جبهه
برای اولین بار بود نه تنها با اشتیاق نرفت پای تلفن ،به بچه ها گفت برید به باباتون بگید هر چی دلت می خواد توی کاشمر بمون و از همون جا برو جبهه دیگه خونه نمی خواد بیای
بغض و دلتنگی دوری همسر از یک طرف، بار سنگین مسولیت خانواده از طرفی دیگه بدجوری معصومه را اسیر کرده بود
تا حالا سابقه نداشت با شوهرش این برخورد را داشته باشه.
دم دمای غروب آب اومد اما بغض آزار دهنده هنوز نرفته بود توی حیاط داشت ظرف می شست که ناگهان شوهرش خسته اما باروی گشاده اومد خونه
قهرمان دلتنگ داستان که همیشه عاشقانه از همسرش استقبال می کرد حسابی ناراحت بود
بلند نشد حتی سرش را بالا نگرفت فقط باسردی جواب سلام داد
بدجوری با خودش خود خوری داشت دلجوییها و مهربونی و شوخیهای شوهر تازه از راه رسیده جواب نداد.
معصومه زده بود به سیم اخر چندتا تخم مرغ پخت به دختر شش ساله اش گفت بیا برای بابات غذا ببر . اینجا بود که صبوری اقا عبدالحسین طاق شد و گفت بابا دیگه چیزی نمی خواد.
رفت مامان معصومه را اورد ،معصومه سریع رفت داخل اتاق خواب ،بعداز صبح تا الان یک دفعه بغض معصومه ترکید حالا هرکاری می کرد نمی تونست جلو گریه کردنشا بگیره کاربیخ پیدا کرده بود از داخل اتاق به شکایت شوهرش گوش می داد
می گفت :خاله معصومه هر چی ناراحت بشه حق داره اصلا هم از دستش ناراحت نیستم ولی خوب چی کار کنم جبهه به من نیاز داره من توی قیامت نسبت به کشورم مسوولم
آقا عبدالحسین یک شرط گذاشت گفت: معصومه از این زندگی خسته شده من حاضرم هر چی دارم حتی کت تنم را بدم به معصومه بچه ها را هم با خودم ببرم که اذیتش نکنن به یک شرط!!! روزه محشر مقابل حضرت زهرا سلام الله علیها بگه چون شوهرم جبهه می رفت و تو راه شما قدم گذاشته بود ، ازش جدا شدن این شرط قهرمان داستان را بخود اورد اینجا بود که اون بغض تبدیل به شرمندگی شد حالا دیگه از شرمندگی نمنی تونست سرش را بالا بگیره. اما دیگه از اون به بعد هر وقت شوهرش می رفت و هر وقت می یومد راضی بود و دلگرم دلگرم به خشنودی دختر پیامبر☺️
پ ن :
دوستان هر وقت به خاطر اتفاقات روزمره بغض میکنم بغضم را با بغض معصومه خانم دلگرفتگی هامو با دلگرفتگی معصومه خانم گریه هامو با گریه معصومه خانم مقایسه می کنم از غصه هام خجالت می کشم باخودم می گم بغضم بغض ناب معصومه خانم توی قیامت مقابل خانم فاطمه زهرا چی ،جواب صبوریهای همسران رزمندگان هشت سال دفاع از کشورم را بدم بگم بخاطر چی در دنیا نا راحت شدم کدوم حرف ،کدوم نقل، کدوم رفتار ...
نظر از: كوثر [عضو]
احسنت
به وبلاگ بنده هم سر بزنید
http://blog42.kowsarblog.ir/
یا علی(علیه السلام)
واقعا زیبا بود.
کتاب خاک های نرم کوشک هم بسیار عالیه!
نظر از: مستاجر خدا:) [عضو]
احسنت
خوشحال میشم از وبلاگم دیدن کنید
http://blogroga.kowsarblog.ir/
موفق باشید
نظر از: صدف [عضو]
عالی بود
ممنون میشم به وبلاگم سربزنید و درباره مطالبم نظر بدید
http://mehrofehr.kowsarblog.ir/
نظر از: خادم المهدی [عضو]
معصومه واقعا نمونه یه بانوی خانواده دوست بود
نظر از: پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب [عضو]
سلام خداقوت قشنگ قلم زدیدخوشحال میشم به وبلاگ ما سری بزنید
فرم در حال بارگذاری ...