موضوع: "شهد شیرین"
….خدایاغلط کردم،استغفرالله.خدایا امان امان،امان ازتاریکی وفشارقبروسوال نکیر ومنکردر روزمحشروقیامت.به فریادم برس.
خدایامن دلشکسته ام ومضطر.صاحب پیروزی وموفقیت تورامیدانم وبس
عصاره حيات
بار الها
تورا شكر ميكنم كه اشك را آفريدي كه عصاره حيات انسان است، اگر خداوند بزرگ از من سندي بطلبد قلبم را ارائه خواهم داد. واگر محصول عمرم را بطلبد،اشك را تقديم خواهم كرد.
(نيايش هاي شهيد دكتر چمران)
معيار خدايي
آفريدگارم
بگذار معياري خدايي باشم كه جز خواسته توعمل نكنم، جز به اراده تو تسليم نشوم، جز سوختن در راه تو پاداش نخواهم،
جزغم ودرد پناهگاهي نداشته باشم،جز قلب مجروح انيسي نداسته باشم.
(نيايش هاي شهيد دكتر چمران)
داستانهاي كوتاه از شهدا
سرباز كه بود،دو ماه صبح ها تا ظهر آب نمي خورد.
نماز نخوانده هم نمي خوابيد.
مي خواست يادش نرود كه دو ماه پيش يك شب نمازش قضا شده بود.
(شهيد حسن باقري)
مثل آسمان
خدايا
بگذار دريا باشم،ساكن وساكت، كه طوفان هاي سخت هم مرابه هيجان نياورد. قلبم را مثل آسمان صاف وپاك كن كه لكه كدورتي ازاعمال خلاف ديگران برساحتش ننشيند.تو مرا بدست غم بسپارتا درآغوش هم،دور ازانظار بيگانگان،فرورويم.
نيايش هاي شهيد دكتر چمران
بسم الله الرحمن الرحیم
نیمه اول دهه هفتاد بود که انتشار اخباری مبنی بر اینکه کودک سه چهار ساله قمی حافظ کل قران شده است در سراسر جهان اسلام پیچید و شبکه های مختلف صدا و سیما با پخش بخش هایی از برنامه های اجرا شده توسط وی این نابغه قرن و معجزه قران را به ایرانیان معرفی کرد. او کسی نبود جزسید محمد حسین طباطبایی ( علم الهدی).
سیدمحمدحسین طباطبایی در سال 1370 در شهرستان قم به دنیا آمد و در سن 2/5 سالگی شروع به حفظ قرآن نمود و به لطف امام زمان عج توانست در سن 5 سالگی کل قرآن را حفظ نماید. وی علاوه بر حفظ کل قرآن در آن مقطع سنی توانسته بود احادیث کتاب شریف اصول کافی و همچنین کتاب گلستان سعدی و اشعار محتشم کاشانی را حفظ نماید. در آن سالها نه تنها در ایران که تمام جهان اسلام با چهره و شخصیت این نابغه و معجزه قرآن در عصر حاضر آشنا شدند. ، کودک پنج، شش ساله ای که چهره ای نورانی و روحانی داشت و از فرزندان سادات طباطبایی امام حسن مجتبی علیه السلام هست.
جلوی آقادوزانونشسته ایشان را مولا خطاب میکنند.آقاناراحت شده وبه علامه میفرماینداین کار را نکنید.علامه حسن زاده میفرماینداگریک مکروه ازشما سراغ داشتم این کار را نمیکردم.
ایشان در جای دیگر فرموده اندگوشتان به دهان رهبر باشد.چون ایشان گوششان به دهان حجت ابن الحسن(عج)است.
خدایا نمی دانم هدفم از زندگی چیست؟
عالم و ما فیها مرا راضی نمی کند، مردم را می بینم که به هر سو می دوند، کار می کنند تا به نقطه ای برسند که به آن چشم دوخته اند؛ ولی ای خدای بزرگ از چیزهائی که دیگران به دنبال آن می روند بیزارم، اگر چه بیش از دیگران می دوم و کار می کنم ولی فقط به عنوان وظیفه قدم به پیش می گذارم و در کشش حیات شرکت می کنم و در این راه انتظار نتیجه ای ندارم! خستگی برای من بی معنی شده، هر کجا که برسم می خوابم، هروقت که اقتضا کند بر می خیزم، هر چه پیش آید می خورم، چه ساعت های دراز بر سر تپه های اطراف برکلی( دانشگاه برکلی در کالیفرنیا) بر خاک خفته ام و چه نیمه های شب که مانند ولگردان تا دمیدن صبح بر روی تپه ها و جاده های متروک قدم زده ام، چه روزهای دراز را که با گرسنگی به سر برده ام.
درویشم، ولگردم، در وادی انسانیت سرگردانم و شاید از انسانیت خارج شده ام، چون احساس و آرزوئی مانند دیگران ندارم.(بر گرفته ازکتاب خدا بودو دیگر هیچ نبود،شهید مصطفی چمران)
.