«فاني»
عاشقي در خانه معشوقي را كوفت.
جواب شنيد:كيست؟
گفت:من.
صدا از پشت در گفت:برو كسي خانه نيست.
جوان رفت و چندي خود را در عشق پخته كرد.
سال بعد بازگشت و چون از نو بر در كو فت،
جواب آمد كيست؟اين بار گفت:تو
و در باز شد.
نكته:
خدايا!«من» هيچم،هر چه هست تويي،تنها تو.تو يگانه ي عالمي.خدايا! مرا وسيله اي قرار بده در دستانت. من مي خواهم تسليم اراده تو باشم. مي خواهم ابزاري باشم كه اراده ات از طريق من به انجام برسد.
خدايا! مي خواهم، خواست من خواست تو باشد و قصد من قصد تو. اينگونه است كه مطمئن خواهم شد زندگي را به كمال زيسته ام.
در دايره قسمت ما نقطه تسليميم
لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي
«حافظ»
فرم در حال بارگذاری ...