حیات با تو معنا میشود بیتو جان در بدن نیست زودتر بیا .دل من كه با شنيدن نامت، گويي موج هاي درياي ناآرامي ست كه به ساحل آرامش رسیده است
مولای من ای کاش شنیدن نامت باران بود آنوقت تمام مردم شهر برای آمدنت دعا میکردند….هر چند دعا پشت دعا برای آمدنت اما گناه پشت گناه برای نیامدنت! دل دلگیر این دو انتخاب کدام آخر!؟ آمدنت یا نیامدنت؟!
امام غریبم،باز هم منم همان عاشق گناه کار… همان مسکین تنها
مولانا مهدی جان گفته بودید؛ این عالم در خور ما نیست،سیاهچال هوا و هوس و گناه محل اقامت مانیست گفتید اگر قدر خود را بدانیم” اوج “میگیریم باشما باشیم راه صحیح است و سلوک آسان! گرمی نگاهتان ناخالصی هایمان را ذوب میکند و شفا بخش ماست،شفا بخش این زخم کهنه فراق این داغ یتیمی در دوری از امام ،امام حاظر و ناظر؛ولی تنها و غریب… آه… قرآن ناطق مهجور ! مولانا مهدی جان !دریغا! که عمریست گوش جانمان از شنیدن طنین دلنشین کلامتان عاجز است. انتظار سخت است… حالم از رفتگر پیر کمی خسته تر است !!! کاش جارو بزنی اینهمه دلتنگی را …
آقایم در این روزهای بارانی به خاطر دل شکسته وچادر خاکی مادرمظلومتان بیا ومرا رها کن بیا که حالمان خوب نیست
نوشته شده توسط فاطمه نجفی طلبه پایه اول
نظر از: خدیجه پورطالبی [بازدید کننده]
نظر از: وصال [بازدید کننده]
با سلام.اگر به جای کاش جارو بزنی این همه دلتنگی را می نوشتید کاش جارو بزنم بهتر بود..چون تشبیه جالبی نشد عزیزم
همان طور که حضرت آقا به آقا ی میرداماد گفتند بهتر بود می نوشتیدنوری در سما به جای گردی در هوا..در مورد حضرت زهرا…
البته اگه اسم شاعرش رو اشتباه نگفته باشم.
اما درکل خیلی زیبا بود.
عالی بود ممنون
نظر از: وصال [بازدید کننده]
دلنوشته ای بسار زیبا و اثر گذار بوده …
ان شاءالله بتوانیم با قلم های خود اثری زیباتر بر جا گذاریم.
فرم در حال بارگذاری ...
سلام
مرحبا
منظرنوشته های جدیدت هستم