مهدیه:ماماان!چرا باید حتما بریم تو حرم؟نمیشه از تو حیاط حرم سلام بدیم وبریم !!؟؟
مامان:چرا عزیزم میشه .حتی از راه دور …
اما اگه یکی بیاد خونمون مهمونی ،اونم از راه دور ،تو حیاط خونمون بیاد بهتر ازش پذیرایی میکنیم یا تو اطاق ؟
مهدیه:تو اطاق
مامان:خب ما هم امروز مهمونیم وامام رضا صاحبخونه .میخوایم بریم تو ایونش،ازمون پذیرایی کنه …
…دستم در دستان دخترم ،آمده ام روبروی ضریحت…
دستانم را محکم میفشارد.گویی ایمان دارد به میزبانی شما!!
دست به سینه میشود وبا زبان کودکانه اش سلام میدهد
«السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا« السلام علیک یا شمس الشموس
تپش های قلبم به شمارش افتاد ،
آقا جان ،مولا جان می گویند ضامن آهو گشته ای و اورا از دام صیاد رهانیدی..
مولا جان اکنون من آهویی سر گردان در دام هوای نفس و گناه افتاده ام…
مولا جان بیا و ضامنم شو تا بلکه بندهای گنه از دست و پایم رها گردند و مسیرم به سمت نور آغاز گردد.
دستانم را بگیر مولا جان…
دلنوشته از عاطفه معصومیان
جالب بود.
با سلام عالی بود.
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
نظر از: وصال [بازدید کننده]
خیلی زیبا بود ،احسنت…
ان شاءالله که بار هم از نوشته هاتون استفاده کنیم
موفق باشید
فرم در حال بارگذاری ...