در آذر 1359، انجام کودتایی به دستور امریکا در برنامه شاهپور بختیار (از رهبران جبهه ملی و آخرین نخستوزیر رژیم شاهنشاهی) و عوامل داخلی و بیرونیاش قرار گرفت. آغاز کودتا از پایگاه هوایی شهید نوژه همدان برنامهریزی شده بود و به همین دلیل پس از کشف و سرکوب به «کودتای نوژه» شهرت یافت.
آژانس جاسوسی آمریکا «سیا» به «کودتای نوژه» امید زیادی بسته بود و آن را ضربه نهایی و قطعی بر پیکر نظام نوپای جمهوری اسلامی میپنداشت و اهمیت آن را بیش از تجاوز نظامی صدام ارزیابی میکردبرخی از عناصر دستگیر شده، اهداف تعیین شده برای بمباران در تهران را به این ترتیب نام بردند:
بیت امام در جماران، فرودگاه مهرآباد، مقر نخستوزیری، ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ستاد مرکزی کمیته انقلاب اسلامی، پادگان ولی عصر (عج)، پادگان امام حسین(ع)، پادگان خلیج، کمیته انقلاب اسلامی منطقه 9، کمیته انقلاب اسلامی منطقه 4، کاخ سعدآباد (چون آنجا را انبار مهمات میدانستند) و پادگان نوجوانان در لویزان.
به گفته همه افراد دستگیر شده از جمله تیمسار محققی، «بیت امام» نخستین و مهمترین هدفی بود که باید بلافاصله بمباران میشد. حمله به بیت امام مرکز ثقل کودتا را تشکیل میداد و به معنای به دست آوردن کلید پیروزی کودتا بود. برای سران کودتا کاملاً مشخص بود تا زمانی که امام زنده است، مردم با یک کلمه ایشان به خیابانها ریخته و عمل کودتا را عقیم خواهند کرد… به همین جهت از بین بردن امام یکی از مهمترین هدفهای کودتا بود و برای اجرای آن بیش از سایر هدفها، هواپیما و مهمات سنگین در نظر گرفته شده بود.
افشای کودتا
سه روز مانده به موعد کودتا یکی از خلبانان که برای همکاری انتخاب شده بود، در تهران با سروان حمید نعمتی(از عناصر مؤثر کودتا) ملاقات می کند، حمید نعمتی به او می گوید مأموریت تو بمباران بیت امام(ره) است و ما می توانیم تا 5 میلیون نفر را بکشیم. گویا شگردحمید نعمتی این بود که در نخستین دیدار توجیهی کودتا به خلبانان عضوگیری شده چنین جمله ای را می گفت تا از میزان آمادگی آنها برای شرکت در کودتا و کشتار میلیونی مردم اطلاع یابد. خلبان یاد شده در مقابل نوع مأموریت و وسعت کشتار مردم غافلگیر و مردد شد، اما به دلیل ترس از سران کودتا نمی دانست چه باید کند. وی پس از خروج از خانه حمید نعمتی، تشویش و نگرانی بر او مسلط شده و می خواست موضوع را با کسی در میان بگذارد. آن شب در خانه موضوع کودتا را با برادر و مادرش در میان می گذارد و مادر که به شدت ناراحت شده بود پاسخ داد:
تو نه تنها نباید این کار را بکنی، بلکه باید به انقلابیون خبر دهی و جلوی این کار را بگیری که اگر غیر از این باشد شیرم حلالت نیست.
این سخن مادر موجب شد در نخستین دقایق بامداد چهارشنبه خلبان یاد شده تصمیم خود را بگیرد و با پذیرش احتمال کشته شدن توسط سران کودتا، ماجرای کودتا را افشا کند. او از خانه خارج می شود و پس از پرس و جوها و دوندگی های مختلف، حدود اذان صبح منزل حضرت آیت الله خامنه ای را یافته و خود را به آنجا می رساند.
مقام معظم رهبری این واقعه را چنین تعریف میکنند:
شبی حدود اذان صبح دیدم که در منزل ما را به شدت می زنند، من رفتم دیدم می گویند یک ارتشی آمده و با شما کار واجب دارد، دیدم یک نفر تکیه داده به دیوار، با حال کسل و آشفته و خسته سرش را فرو برده، گفتم شما با من کار دارید؟ بلند شد و گفت: بله. گفتم: چکار دارید؟ گفت: کار واجبی دارم و فقط به خودتان می گویم… من به حرفش حساس شدم احتمال این بود که سوءنیتی داشته باشد، اما دیدم نمی شود به حرفش گوش نداد. یک جایی گوشه حیاط نشستیم، آثار بیخوابی و خیابانگردی و خستگی و هیجان در او پیدا بود. خلاصه آنچه گفت این بود که در پایگاه همدان اجتماعی تشکیل شده و تصمیمی بر کودتایی گرفته و پولهایی به افراد زیادی داده اند، به خود من هم پول داده اند. قرار است جماران و چند جای دیگر را بمباران کنیم پرسیدم: کی قرار است این کودتا انجام شود، گفت: امشب. من دیدم مسئله خیلی جدی است و باید آن را پیگیری کنم، در این بین این احتمال را می دادم که یک سیاست باشد و بخواهند ما را سرگرم کنند، اما در عین حال اصل قضیه آنقدر مهم بود که با وجود این احتمالات، لازم بود آن را پیگیری کنیم. فردای آن روزمطبوعات نوشتند که “کودتا لو رفت” و این کودتا به نام “احساسات مادری” نام گرفت.
منبع :سایت رسمی همشهری
فرم در حال بارگذاری ...
با سلام وخداقوت
اللهم عجل لولیک الفرج