مرحوم شیخ صدوق رضوان اللّه تعالى علیه و دیگر بزرگان آورده اند:
یکى از راویان حدیث و از اصحاب و دوستان امام جعفر صادق علیه السلام به نام ابوبصیر لیث مرادى حکایت کند:
پس از آن که امام جعفر صادق علیه السلام به شهادت رسید، روزى جهت اظهار هم دردى و عرض تسلیت به اهل منزل حضرت ، رهسپار منزل آن امام مظلوم علیه السلام گردیدم . همین که وارد منزل حضرت شدم ، همسرش حمیده را گریان دیدم ؛و من نیز در غم و مصیبت از دست دادن آن امام همام علیه السلام بسیار گریستم .
و چون لحظاتى به این منوال گذشت ، افراد آرامش خود را باز یافتند. آن گاه همسر آن حضرت به من خطاب کرد و اظهار داشت :
اى ابوبصیر! چنانچه در آخرین لحظات عمر امام جعفر صادق علیه السلام در جمع ما و دیگر اعضاء خانواده مى بودى ، از کلامى بسیار مهمّ استفاده مى بردى .
ابوبصیر گوید: از آن بانوى کریمه توضیح خواستم ؟
پاسخ داد: در آن هنگام ، که ضعف شدیدى بر امام علیه السلام وارد شده بود فرمود: تمام اعضاء خانواده و آشنایان و نزدیکان را بگوئید که در کنار من حاضر و جمع شوند.
وقتى تمامى افراد حضور یافتند، حضرت به یکایک آنان نگاهى عمیق انداخت و سپس خطاب به جمع حاضر فرمود:
کسانى که نسبت به نماز بى اعتنا باشند، شفاعت ما اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام شامل حالشان نمى گردد.
منابع:
ثواب الا عمال : ص ۲۰۵
بحار الأنوار (ط – بیروت)،ج۴۷،۲
عصر یک جمعه دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟ چرا آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظه باران نرسیده است؟
و هر کس که در این خشکی دوران، به لبش جان نرسیده است، به ایمان، نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است.
بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟
دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،
خداوند گواه است، دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است،
ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه، خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی…
عصر این جمعه دلگیر.. وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟
به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم.
عزیز دو جهان یوسف در چاه،دلم سوخته از آه نفس های غریبت..
به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی..
به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد، نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد،
همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد…
تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی…
تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی … تو کجایی..
☘ اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ☘
بحر طویل زیبای سید حمیدرضا برقعی
دختر بچه که بودم عاشق آشپزخونه ی ترو تمیز وشیک دختر خاله تازه عروسم بودم یکی از آرزو هام این بود که وقتی بزرگترشدم و ازدواج کردم دکوراسیون آشپزخونمو عین آشپزخونه دختر خالم بچینم.
در کل از نوع چیدمان ، ظروف شیک و جدید ،یخچال سای بای ساد ،قابلمه های استیلی که می شد به جای آیینه ازشون استفاده کرد،قاشق وچنگال های طرح روز ،سرویس چینی ای که آدم دلش نمی اومد توش غذا بخوره ،وسایل لوکس و گرون،آشپزخونه دختر خالم لذت می بردم.
خلاصه من با این آرزو بزرگ شدم ،قد کشیدم و توی ذهنم پرو بالش دادم،ولی روزگار طوری رقم خورد که مجبورشدم با مادر شوهرم به طور مشترک تو یه خونه زندگی کنم.
پس دیگه از اون آشپزخونه ای که تو ذهنم برای خودم ساخته بودم خبری نبود،خبری از وسایل لوکس وشیک ، قابلمه های استیل خیلی براق ،ظروف چینی و قاشق چنگال های جدید نبود آشپزخونه مادر شوهرم با وسایل توش خیلی ساده و معمولی بود.
اوایلش خیلی در گیر خودم و جنگ بین واقعیت ها و آرزوهام بودم اما باید زندگی می کردم با یه ذره دقت دیدم انگار طعم قورمه سبزی تو قابلمه نو و کهنه یکیه ،با قاشق چنگال های طرح قدیمم می شه غذا خورد ،آب تو یخچال ساده وزوار در رفته مادر شوهرم هم سرد می مونه ولی به مرور راحت تر شدم چون تو تا چاشنی رو به زندگیم اضافه کردم چاشنی شکر وصبر
می دونید دنیای ما آدم ها مثل آشپزخونه ذهن دختر بچه ای می مونه که فکر می کنه وقتی بزرگتر شد قراره به همون مدل و رنگ ولعاب برسه،
ولی خیلی وقتا این جوری نمی شه و خیلی مسائل اون جوری که انسان فکر می کنه رقم نمی خوره،
پس می تونیم تو دنیای واقعی زندگی کنیم از داشته هامون لذت ببریم و نداشته هامون رو به قعر افکارمون راهی کنیم اگر کمی شکر و صبر چاشنی زندگیامون کنیم.
شکر به خاطر داشته ها و صبر در مقابل نداشته ها
دلنوشته از یا علی (طلبه حوزه حکیمه سپاهان شهر)
مـقَـنِّـی را دیدهای؟!
کارش تکراری است؛
هی کلنگ میزند…
اما در واقع هر کلنگی که میزند یک قدم به آب نزدیکتر میشود.
ظاهر نماز هم تکرار است، اما در واقع پرواز است، از پلههای نردبان بالا رفتن است.
درست است که پلهها تکراری است اما هر کدام، یک قدم انسان را به بام نزدیک میکنند.
نماز چنین چیزی است؛
روزی ۵ نوبت به باند پرواز میروید و پر میکشید.
هر نوبت یک پرواز جداگانه است، یک عروج است؛
نگاهی به تاریخ زندگی بشر نشان می دهد که انسان از دیرباز به مقوله آرایش، البته نه لزوما به معنای امروزین آن توجه داشته است. پس آرایش چه برای زن و چه مرد یا پیر و جوان قدمتی دیرینه دارد و با بشر همراه و همگام بوده است. برخی نظریه پردازان بر این باورند که آرایش در تاریخ اولیه بشر به جای آنکه مفهومی زنانه و مبتنی بر زیبایی شناسی باشد، بیشتر برای تفکیک هویت ها و تعلق های قبیله ای و طایفه ای به کار می رفته است. در جامعه های ابتدایی، هم زنان و هم مردان بدن های خود را تزیین می کردند، اما نه برای زیبایی. این پدیده به سبب نیازی بود که از شرایط کار در جامعه ابتدایی پیش از تاریخ سرچشمه می گرفت. در آنزمان هر فرد که به یک گروه خویشاوندی وابسته بود، می بایست با چنین شیوه ای نشانه گذاری می شد.
سمیر کومار معتقد است ، رد پای جراحی، آرایش و استفاده از محصولات معطر و بهداشتی را می توان در دوران اولیه بشر و نیز اعصار مصریان، یونانیان و رومیان یافت . انسان اولیه صورت خود را با رنگ های قرمز، قهوه ای و زرد- که از گل و لای و آرسنیک (شبه فلز سمی) بدست می آمد- نقاشی می کرد. از استخوان ها برای فر دادن موها استفاده می شد. آرایش، خال کوبی و زیورآلات، اطلاعات ضروری اجتماعی را با خود به همراه داشت.
اولین مردمانی که از لوازم آرایش (البته نه به شکل امروزی) استفاده می کردند، مصریان بودند. حدود سه هزار و پانصد سال قبل از میلاد مسیح برای مراسم مذهبی، عطریات و لوازم آرایشی مصرف می کردند.عصاره گیاهان را به بدن می مالیدند تا پوستی نرم و خوشبو داشته باشند.
برخی دختر خانم ها تا پیش از ازدواج در مورد آراستگی ظاهر خود، چه در لباس پوشیدن و چه در رعایت نظافت و آرایش نه تنها خیلی جدی هستند بلکه گاهی از حد لازم نیز فراتر می روند، اما پس از ازدواج و سپری شدن ماههای اولیه زندگی مشترک، گویی ازیک ماموریت پر مشقت بازگشته و به مرخصی آمده اند، خود را رها می کنند و هیچ توجهی به سرو وضع نامرتب خود ندارند.
زیبایی در صورت و مو و جاذبه در دیگر اعضای زن، برای جلب مودت شوهر و عطوفت آنها به یکدیگر است که اگر برای نامحرمان و حتی در مواردی برای محارم غیر از شوهر نمایان گردد موجب فساد است. زن آنگاه که قدم به خانه شوهر می گذارد، لازم است زندگی خود را بیاراید، خود را آرایش کند، زیبایی های اندام و زیور و زینت بدن و لباس خود را در معرض دید شوهر بگذارد. دائم به زیبایی خود و خانه همت داشته باشد و تا حد امکان در آرایش خود تنوع داشته باشد. چنین استفاده ای از زیبایی ها و زینت ها ، نه تنها مذموم نیست، بلکه فضیلتی ممدوح است که ثواب عبادتها را مضاعف می گرداند.
دیده شده در کتاب استانداردی برای زیبایی، امین کشوری، ص260
آنچه باید درباره حوزه علمیه بدانید؛
در کتاب «حوزه علمیه؛ چیستی، گذشته، حال و آینده» منتشر شد.
کتاب «حوزه علمیه؛ چیستی، گذشته، حال و آینده» اثر رئیس جامعه المصطفی چاپ و منتشر شد.
کتاب «حوزه علمیه؛ چیستی، گذشته، حال و آینده»، این کتاب که تدوین و تنظیمِ سخنرانیهای آیت الله اعرافی مدیر حوزه های علمیه است در 700 صفحه توسط موسسه اشراق و عرفان به زیور طبع آراسته شد.
بر اساس این گزارش: این کتاب از چهار بخش تشکیل شده است که عبارتند از:
بخش اول چیستی حوزه علمیه نام دارد که از مباحثی چون تعریف و ماهیت حوزه علمیه، رسالت و کارکرد حوزه علمیه، تعاملات و ارتباطات حوزه علمیه بحث کرده است. از مباحث قابل اعتنای این بخش، بررسی نقش حوزه عملیه در تمدنسازی اسلامی و نقش فرهنگی و سیاسی و اجتماعی است.
بخش دوم به «گذشته حوزه علمیه» پرداخته و حاوی مباحثی است چون: سیر تحولات تاریخی حوزههای علمیه، سیر تحولات جغرافیایی حوزهها و ویژگیهای حوزه در طول تاریخ. از مباحث قابل توجه این بخش، تبیینی است که مولف از سیر تحول علمی حوزههای شیعی به ویژه پس از انقلاب اسلامی ایران، ارائه کرده است.
بخش سوم بر «وضعیت کنونی حوزه علمیه» تمرکز نموده و حاوی مباحثی است مانند: آسیبشناسی حوزه علمیه از منظر نظام مدیریتی، نظام آموزشی، نظام پژوهشی، فرصتهای پیشروی حوزه علمیه در عرصه داخلی و بینالمللی.
چهارمین بخش، به موضوع «تحول در حوزه علمیه» پرداخته و مولف تلاش کرده «طرح تحول حوزه علمیه» را از منظر خود تبیین نماید و اصول، مبانی، خطوط کلی و برنامههای آن را تشریح نماید.