رهبر انقلاب، در دیدار شرکتکنندگان در مسابقات بینالمللی قرآن کریم فرمودند:
- سیاستهای استکباری سعی میکند ما ملتهای مسلمان را نسبت به هم بیگانه و در مقابل هم قرار دهد. ملتهای مسلمان باید انس خود را با یکدیگر بیشتر کنند.
- قرآن محور مشترک و نعمت بزرگ الهی برای همه مسلمانها است.ما از قرآن دوریم، این حقیقتی است، واقعیتهای زندگی ما با حقایق قرآنی خیلی فاصله دارد، سعادت امت اسلامی به این وابسته است که خودش را به معارف قرآن نزدیک کند.
- ما نباید ضعیف باشیم، باید قوی باشیم؛ قدرت فقط به سلاح و پول نیست؛ مبنای اصلی قدرت، ایمان و پایداری است.
- دشمن از اسلام مقتدر و شجاع میترسد؛ از جمهوری اسلامی به این جهت میترسند و حمله میکنند. حملهی آنها از ترس آنها است.
- متأسفانه بعضی دولتهای اسلامی به ملتهاشان خیانت میکنند. زمینهی نفوذ آمریکا را فراهم میکنند. با طاغوت اعظم که آمریکا است همکاری میکنند. این گرفتاری امروز دنیای اسلام و منطقهی ما است. گناه بزرگی است که مرتکب میشوند. آنچه وظیفهی همهی امت اسلام است، مبارزه برای روشنگری است. این روشنگری جهاد است.
- روشنگری جهاد است. امروز به خاطر این که ما این «فریضهی تبیین» را درست انجام ندادیم یک عدهای دچار گمراهیاند؛ گروههای تروریستی و تکفیری به خیال کار برای اسلام، علیه اسلام کار میکنند. آن کاری که دشمن میخواهد را انجام میدهند.
- بین مسلمانها اختلاف ایجاد کردهاند. وقتی مسلمانها سرگرم جنگ شدند قضیهی فلسطین فراموش میشود. باید تبیین کرد، باید روشنگری کرد.
منبع : سایت khamenei.ir
این جشن که به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر و روز جوان در حوزه علمیه حکیمه سپاهان شهر با دعوت از دختران دبیرستانی بر گزار گردید شامل سخنرانی ،مولودی ،مسابقه ،پخش کلیپ وتوزیع بسته فرهنگی بود و در پایان هم دختران شهرمان از نمایشگاه کتاب حوزه بازدید کرده و با اهدای شاخه گلی بدرقه شدند.
شهید مرتضی آوینی:
ايران امروز مركز آن نور مقـدسي است كه در ظلمات اين عصر
درخشيدن گرفته است و فرداي تاريخ را تا عصر عـدالت جهــاني،
روشن خواهد ساخت.
منبع: کتاب گنجینه ی آسمانی / ص 64
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی شنبه 95/2/25 در دیدار جمعی از مدیران، مدرسان و طلاب حوزههای علمیهی تهران، «هدایت فکری و دینی»، «هدایت سیاسی و بصیرتافزایی» و «راهنمایی و حضور در عرصهی خدمات اجتماعی» را سه وظیفهی عمدهی روحانیت برشمردند.
طلاب باید با کسب صلاحیتها و آگاهیهای لازم، در دنیای متفاوت امروز، خود را برای ایفای مسئولیتهای تعیینکننده در جامعه آماده کنند.
تبدیل جامعه به جامعهای دینی، بر عهدهی علما، روحانیت و طلاب است.
1. مفهوم هدایت دینی «تبیین اندیشههای ناب اسلامی» است.
- فضای مجازی بر افزایش شبهات دینی و وجود انگیزههای سیاسی برای تزریق افکار منحرف و غلط در ذهن جوانان تأثیرفراوان دارد. این میدان، میدان واقعی جنگ است و روحانیون و طلاب باید مسلح و آماده، وارد عرصهی مقابله با شبهات و تفکرات غلط و انحرافی شوند.
- «اسلام ارتجاعی، متعصب، بدون فهم حقایق معنوی و دچار جمود در ظواهر» نمود واقعی تفکرات انحرافی برشمردند.
- «اسلام التقاطی» و «اسلام آمریکایی» مشغول مقابله با «اسلام ناب» هستند.
- «درک اسلام ناب و متکی بر کتاب و سنت» با ابزار خرد و اندیشهی اسلامی، وظیفهی مهم روحانیون است.
- راه انبیا، ترویج این تفکر اصیل است و روحانیون نیز ادامهدهندهی همین راه سعادتبخش یعنی هدایت دینی مردم هستند.
- هدایت عملی مردم را مکمل هدایت اندیشهای آنان دانستند.
- با بهترین روشها، مردم را به عبادات و ظواهر و مصادیق دینی از جمله صدق، امانت، تقوا، ترک منکر، امر به معروف و سبک زندگی صحیح، هدایت کنید.
- عمق بخشیدن به اعتقادات موروثی مهم است.باید با استدلال صحیح، اعتقادات موروثی را که ممکن است در گذر زمان دچار زوال شده باشند، عمق بخشید و به مسیر صحیح کشانید.
خوشا به حال جانبازان و اسراء ومفقودین وخانواده های معظم شهدا.
….و بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند ،وبدا به حال آنان که از کنار این معرکه بزرگ جنگ وشهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساکت و بی تفاوت ویا انتقاد کننده و پر خاشگر گذشتند.
صحیفه امام ،ج 21،ص 93،پیام به ملت ایران ،29 تیر 1376
آرزوی مرگ
بابا مشکل اعصاب وروان داشت آن هم ازنوع حاد طور که مدت زیادی او را در وضعیت انفرای (( سپیده انقلاب )) نگه می داشتند بالاخره مامان توانست به پزشکان ومسؤلان ان جا بقبولاند که ازعهده نگهدار ی بابا برمی آید وآن ها هم موقتا رضایت دادند و بابا به خانه برگشت گاهی که آن حالت بهش دست می داد زورش چند برابر می شد دیگر هیچ وسیله سالمی برایمان باقی نمانده بود ازشیشه گرفته تا جهیزیه مامان ،طفلکی بابا وقتی خوب می شد ،بغلم می کرد و می بوسید و کلی ازمن عذز خواهی می کرد
یک روز برایش یک لیوان چای داغ بردم که دوباره آن حالت آمد سراغش. آن لیوان را توی دستانش فشار داد که خرد شد ازدستش همین طور خون می ریخت. خیلی ترسیدم مامان درچنین اوقاتی دست ما رامی گرفت و می برد پارک همان جا هم خاطرات پارک آمدن بابا یادم می آمد اما حالا چی ؟
آنقدر دارو و قرص های عجیب و غریب می خورد که حسابی لاغر و نحیف شده بود یک مشت پوست و استخوان وقتی یادم می افته که چطور نیمه شب ها بیدار می شد و پای سجاده اش گریه می کرد و ازخدا آرزوی مرگ می کرد دلم می خواهد بترکد.
ماجرای جانبازی بابا ازاین قرار بوده که وقتی خاکریزشان سقو ط می کند، بابا مجروح شده بود، عراقی ها شروع کردند تیرخلاصی زدن به بابا که رسیدند، دست پایش رابسته بودند و ازلوله تانکی آویزانش کرده بودند فرمانده بعثی دستور می دهد که چند تانک کنارهم قرار بگیرند وهم زمان با حرکت دست اوشروع به شلیک گلوله کنند. بابا مجروح موج انفجار آن حادثه بود. عراقی ها هم پیکر بی جانش را همان جا رها کردند .
منبع :نشریه خانه خوبان ، شماره 77،خرداد94
سال های اول ،سید درخوا ب حرف می زد وداد بیداد می کرد، فکرمیکردم اینها ازعلا ئم دروا ن اسارت است سید اکبردردوران جنگ شیمیایی شده بود، کم کم هرچه زمان پیش رفت علائم وآثار شیمیایی بیشتر نمایان می شد، دست هایش ازکارافتاد، بدنش شروع به ترشح مواد کرد که ملافه رارنگی می کرد، روی دست سید اکبر جای یک زخم عمیق بود، همیشه برایم سؤال بود که چه اتقاقی برایشافتاده است ولی او ازحرف زدن طفره می رفت . یک بار که می خواست وضو بگیرد گفتم « سید اکبر نمی خواهی بگویی داستان این زخم چیست ؟ّ» گفت :« اگر بگویم طاقت می آوری؟ »گفتم: « تو بگو من طاقتش رادارم»
گفت: « دراسارت روزعاشورا عزادار امام حسین (علیه السلام ) بودم، گریه میکردم سربازعراقی علت راپرسید
گفتم : پدربزرگم فوت کرده است ،اما یک ایرانی منافق که آنجا بود خبر رساند ه بود که شیخ الاسلامی دروغ میگوید امروز، عاشورا است واو برا امام حسین (علیه السلام) گریه میکند علاوه براین که اوسید هم هست
خلاصه آن روز عراقی ها مرابردند دستم را برش زدند وان رابا نمک پرکردند ودوختند، گفتند : « تا توباشی که مارا سر کار نگذاری»
روزها ی آخر، سید اکبر ازمهمانی آمدن خجالت می کشید ومیگفت ازاین که شمادر دهان من چیزی بگذارید خجالت میکشم می گفتم سید این حرف رانزن من افتخار میکنم که کنا ر شما هستم . سید اکبر ازسال 74 تکلم خود رااز دست داد اما با همه سکوتش بامن وبچه هایم حرف می زد .
یک روز حاج اقا محمد تقی بهلول آمدند منزل ما، وقتی سید اکبر رادیدند کلام را چنین آغا ز کردند ( انا لله وانا الیه راجعون ) سپس خم شدند و پاهای سید اکبر رابوسیدند . سیداکبر باتمام سکوتش فریاد خجالت سر میداد حاج آقا بهلول گفتند من چیزی رامی بینم که شما نمی بینید .
منبع :نشریه خانه خوبان ، شماره 77،خرداد 94