موضوع: "دل نوشته ها"
آقای خوب من ،مولای مظلوم خفته درخاک سردوبی فروغ بقیع ،امروز که بسلطه ی پلید وهابیان امکان
حضوری جانانه بر سر مزارت را نداریم تا از عقده های دل (،از ندیدن چهره دلربای فرزندموعودت ،از
جهل حاکم بردنیای به ظاهرمتمدن وپیشرفته ،ازبی خبری وغفلت خودمان،از چسبیدن های به این دنیای فانی )گره گشایی کنم و از ته قلبم فریاد بر آورم ای گشاینده دریچه های دانش و
شکافنده مشکلات علوم یاباقرالعلوم اغثنی ،پس نه لیاقت حضور دارم نه استطاعت مالی تا درکنارتان
حضور یابم،سفری به کربلای ایران مشهد اردهال مرقد مطهر فرزندتان علی بن محمدآن جناب مظلوم
که چون اجدادش کشته تیغ دشمنانتان شد،می کنم تاضمن تسلیت به خلف صالحتان باهم ازآن جا سلامی
خالصا نه بر پای کبوتردلمان ببندیم وآن راروانه ی مدینه وقبرستان بقیع کنیم باشد که لایق شنیدن جواب
باشد السلام علیک یا محمد بن علی الباقر(ع)
نوشته گروه کوثر مدرسه حکیمه
خدایاعمرم در خودپرستی
ریا
گذشت
بضاعتی در دستان ندارم اما پشیمانم
روبه سوی تو کرده ام
خدای رحمان
رحمتت همیشه مرا یاد بود
اکنون نیز نگاه عنایتی به من بینداز
از ته دل خوشحالم که حساب کارم باتوست چون میدانم هرگز قهرت به بنده ات نمیرسد
سنگینی باری را که خدا بر دوش ما می گذارد آنقدر نیست که کمرمان را خرد کند،آنقدر است که ما را برای دعا به زانو در آورد.
پس چه زیباست خم شدن زیر بار…
با شمع های خاموش باد کاری ندارد….. اگر بر تو سخت می گذرد بدان که روشنی
درد دلي با رسول خوبي ها صلوات ا… عليه و آله و سلّم
هو السميع
سلام! روزهاي زيادي از آن روز مي گذرد كه در شهر طائف، كودكان را به سراغت فرستادند تا تو را سنگ زنند.
آن روزهايي را هم به ياد دارم كه تو را به نامهاي گوناگون صدا مي زدند. اما هرچه فكر ميكنم و هرچه جستجو، اثري نمي بينم از عمويت! از ابوجهل.
روزهاي زيادي از آن روزها ميگذرد؛ فكر كه مي كنم مي بينم بي حرمتي به انبياء ارثيه ي بشر بوده. اما اين درد را به كجا برم كه عناد با تو رنگ ديگري دارد. معاند در دشمني اش بسيار مصمم است. ولي دلم به اين آيه گرم است : « … و الله يعْصِمُكَ مِنَ النّاس» (1)
ما وارثان وحی و تنزیلیم
عاشقترین مردان این ایلیم
مردم تمام از نسل قابیلند
ما چند تا از فرزند هابیلیم
آن دیگران ناز و ادا دارند
ما بی قرار و اطوار و قنبیلیم
در بین ما یک عده هم هستند …
این روز ها مشغول تعدیلیم
در این دویدن ها رسیدن نیست
عمری است ما روی تِرِدمیلیم
آخر کجا می آیی آقا جان ؟
بگذار ما مشغول تحلیلیم
دنیا به کام قوم دجال است
ما هم که با دجال فامیلیم
درس «پیام نور»تان از دور
خوب است ما مشتاق تحصیلیم
آقا ،شما تفسیر قرآنید
البته ما قايل به تاویلیم
نه عالم احکام قرآنیم
نه عامل تورات و انجیلیم
گفتند:شرط راستی،مستی است
ما هم که ذاتاًمست و پاتیلیم
در کل،زمین مصراست واین مردم
یارن فرعونند و ما نیلیم
اینها اگر کرم اند،ما ماریم
آنها اگر مورند،ما فیلیم
فیلیم در نطق سخن اما
وقت عمل طیراً ابابیلیم
در حفظ ما باید به جدّکوشید
مانقطه ی حساس آشیلیم
«آدم شدن »یک ایده ی نوپاست
ما هم نهادی تازه تشکیلیم
سیصد نفر«آدم» که شوخی نیست
مستلزم تغییر و تبدیلیم
تعجیل ،کلا کار شیطان است
اصلا چرا مشتاق تعجیلیم؟
وقتش که شد آنوقت می گوییم:
آقا بیا کمکم که تکمیلیم
وقت عمل هم میرسد اما
فعلا به فکر حفظ و ترتیلیم
آخر چطوری حرف حق ؟وقتی
مشغول ذکر و ورد و تهلیلیم
ما با همین حالت که میبینید
مستوجب تشویق و تجلیلیم
صندوق عهد و رای اگر باشد
یاوران داوود سموئلیم
توی صف عاشقان از صبح
ما صاحبان ساک و زنبیلیم
بعضی به نامت بارشان شد بار
ما تازه فکر بار و بندیلیم
گفتند:روز جمعه ای می آیی
ما روزهای جمعه تعطیلیم…
سروده ی ابوالفضل زرویی نصرآباد
گفتند،گفتی
گفتند روزت مبارک-
گفتی ممنون-
گفتند شمع شدی شعله شدی سوختی
گفتی وظیفه است.
گفتند گفتی گفتیم…
… … … صرف آن لازم نیست،توخودت میدانی.
برایمان بارها گفتی!!!صرف کردی وبارها خواندی…
این روزها می آیندومیروندوخودت روزی به جای ما بوده ای وگفته ای"معلم روزت مبارک”
و اکنون…
تویی معلم وحرفهایت،تو با ما بگو حدیث ایمان را،بگو با ما از بر میکنیم وبرای دگران هجی ء میکنیم،
دغدغه های تو این روزها همین است که ما بر میکنیم یا رد میکنیم؟؟؟!!!!
توبخوان ازبر میکنیم.
این همان است که میخواهی،با زبان کوچک تقدیم به تو
” ارزش بودنت را همیشه از اندیشه یک لحظه نبودنت می توان فهید”
با چشم های منتظر.سربندهای یافاطمه الزهراء(س) و دهانی که از تو میخواند"رهبر نشوی تنها من یار تومیگردم.
شوروشوق وعشق دیدار رهبرعزیزانقلاب،همه ی بچه ها را تا آخر راه گرم نگه داشته بود،اتوبوس حال و هوای خاصی داشت،طلبه های عاشق حکیمه،را میگم.
تا آخرتاکوچه ی اشکبوس،تا بیت رهبری،
دیر رسیدیم،
درهارابسته بودند وبچه ها،
وبچه ها بغض و گریه شان را زیرچادرهاشان پنهان کردند..
همان چادری که یادگار تو بود،فاطمه جان-مادرم.
اصلأآمده بودند که در کنار بیت همیشه سبز آقابه عزاداری بنشینند..
هنوز هم امیدی بود…نماز مغرب وعشابه جماعت،اون فضای معنوی دلچسب که نمیذاشت هیشکی برگرده،
بچه ها گله میکردن از این که چقدر دلشون پرمیزنه برند داخل خودبیت،زانوی غم بغل گرفته بودند.اماهمه جا بیت بودوهمه مهمان،مهمانی خوبی بودومیزبان مهربانترباما…
مهم این است که ماطلبه ها اعتقاد داریم؛
گرلشگرسفیان ها ازغرب به پاخیزد
در قحطی انسان ها عمار تومیگردیم
انشاءا…
اردیبهشت1391-مصادف باشب آخرشهادت