سلام بر ابراهیم...
ارسال شده در 1 اردیبهشت 1397 توسط حکیمه سپاهان شهر در دل نوشته ها, شهد شیرین, من و کتاب, روزمرگی های یه طلبه
صدای به هم خوردنِ بالِ معصومِ فرشته ها می آید ، انگار آمدنِ تـــو نزدیکست … آرام جانم ، در این مدت دوستیمان، انگار سالهاست که تو را میشناسم،
نمیدانم چه رازیست ، رازِ بودن تو …
چه مهریست ، مهرِ به تو …
که زندگی ام را از پاییز به بهار رساندی … سپاس خدایی که تـــو را به من داد ابراهیم جان ، در سالروز میلادت برایمان دعا کن،
دعا کن رهرو راهت باشیم ، باشد که ما هم رستگار شویم … خورشید کمیل هزاران صلوات نذر بودنت شـصت و یکمین بـهار زنـدگـیت مـبارک
پ ن:
تولدت مبارک قهرمان من
طرح از آرام دل
نظر از: حضرت مادر (س) [عضو]
سلام احسنت
فرم در حال بارگذاری ...