در دورانی هستیم که 28 سال از دفاع مقدس گذشته است. و هر بار که خاطرات شهیدان یا زندگی نامه آنها را میخوانیم نوری از آنها ساطع می شود . نوشتار زیر در مورد شهید نیروی زمینی ارتش است . سرتیپ مصطفی پژوهنده ، امیدوارم با خواندن آن، با این شهید بیشتر مأنوس شویم.
شهید سرتیپ مصطفی پژوهنده در سال 1337 در خرم آباد،کودکی دیده به جهان گشود که در بزرگسالی،نمونه کاملی از ایمان و اخلاق شد. اطرافیانش او را الگوی زندگی و راهنمای خود قرار دادند. او شاگرد شهید محراب،آیت الله مدنی بود و درس عرفان و مبارزه را از آن شهید آموخته بود.
در دوران تحصیل علاوه بر جدیت در درس، توجه خاصی به انجام فرائض و تکالیف دینی از خود نشان می داد. پس از اخذ دیپلم، در سال 1356 در امتحانات ورودی دانشکدة افسری، شرکت کرد و به آن راه یافت. همزمان با آغاز نهضت اسلامی، تحصیلات دانشکدة افسری را ترک کرد و به صفوف مردم انقلابی پیوست و پس از پیروزی انقلاب، به دانشکدة افسری بازگشت.
شهید مصطفی پژوهنده با شروع جنگ تحمیلی به صفوف رزمندگان در جبهه جنوب پیوست. در عملیات های فتح المبین، آزادی خرمشهر، شکست حصر آبادان ، آزادسازی ارتفاعات گیلانغرب و پاک سازی جزایر مجنون شرکت داشت. هوای گرم و سرد و روزهای طولانی جنگ برای او معنا نداشت. شبهای تاریک جبهه، نماز او را به یاد دارد. او جنگ را سرلوحة همه امور زندگی خود می دانست. بیش از هفتاد ماه از عمر خود را در جبهه و جنگ گذرانید. بارها به او پیشنهاد می شد که به پشت جبهه برود، اما او مخالفت می کرد و می گفت: «جای من در خط مقدم است.» وی از بنیانگذاران لشکر 58 تکاور ذوالفقار و فرمانده گردان 183 بود. این در حالی بود که فرمانده لشکر اعتقاد داشت که پژوهنده می تواند به تنهایی یک لشکر را اداره کند. در چند سالی که مسؤولیت فرماندهی گردان 183 را به عهده داشت، در قلب پرسنل خود جای گرفته بود.
وقتی که در اولین عملیات این لشکر برای آزادسازی ارتفاعات استراتژیکی شیاکوه شرکت نمود، با ترکش خمپاره از ناحیه سر و سینه و چشم مجروح گردید، اما پس از بهبود، دیگر بار راهی جبهه ها شد.
این بار رفتن او مانند همیشه نبود. رفتنی بود بدون بازگشت،و آغاز سفری بود که در خواب دیده بود وی می گفت که خواب زیارت خانۀ خدا را دیده است. می دانست که تعبیر خواب ها، نه خانة خدا رفتن، که نزد صاحب خانه رفتن است.
او از شهادت خود خبر داشت و در آخرین مرخصی، با تمام اقوام و آشنایان خداحافظی کرد و حلالیت طلبید. نیمه شب سیویکم تیرماه 1367، پس از خواندن نماز شب، به یکی از دوستانش گفت: «این آخرین ساعاتی است که در میان شما هستم. بعد از نماز صبح و قبل از طلوع آفتاب، دیگر در میان شما نخواهم بود. منطقه را به شما می سپارم. مواظب باشید».
دو روز قبل از عملیات مرصاد نیز در تماسی تلفنی با خانوادة خود آخرین خداحافظیاش را به زبان آورد و همسرش را به صبر و بردباری دعوت نمود و سر انجام در سپیده دم سی ویکم تیرماه با اولین شلیک گلولة توپ دشمن که به سنگر اصابت کرد، به دیدار یار و صاحب خانه شتاف.او شهید مرصاد شد و خون پاکش مایه نابودی منافقان گردید. این خون و خون های مصطفی ها، سرنوشت دشمن را درس عبرت تاریخ کرد.
عالی بود…
کجایند مردان بی ادعا
نظر از: نرجس [بازدید کننده]
شهدا در قهقهه مستانه اشان عند ربهم یرزقونند.
نظر از: وصال [بازدید کننده]
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.
حضرت امام خامنه ای
فرم در حال بارگذاری ...