از دین فراری بود.خوراکش موسیقی بودو رقص.
نمیتوانست محدودیت هایی را که دین در ارتباط دختر و پسر گذاشته بپذیرد.
دل خوشی از مذهبی ها نداشت. مادرش را اگر میخواستی پیدا کنی،باید در جلسات مذهبی به دنبالش میگشتی.
پدرش از دنیا،سجاده را میشناخت و مسجد را.
مادر از دستش شاکی بود. دخترش را پیش من آورده بود تا او را هدایت کنم!!!
با او وارد صحبت شدم.
از دست مادرش گله داشت. از اینکه وقت نماز که می شود، به سراغش می آید و تا وقتی نمازش را نخواند رهایش نمی کند.
کمی که دیر می شد ،مادر زبان به ناسزا می گشود و او را مجبور به نماز می نمود.او هم برای اینکه از دست مادر نجات یابد،رو به قبله می ایستاد و چند کلمه به عربی سخن میگفت!!
به مادر گفتم:دختر راست می گوید؟
گفت: بله.
گفتم: یعنی تو برای اینکه دخترت نماز اول وقت بخواند، اینگونه برخورد می کنی؟!
گفت: بله، انسان باید نمازش را اول وقت بخواند.
و من مانده بودم و یک دنیا تعجب که در کجای دین آمده که فرزند را اینگونه به نماز اول وقت دعوت کنید،در حالی که خدا نماز اول وقت را واجب نکرده است!؟
شاید ذائقه ی خواننده ی گرامی با شنیدن این جملات تلخ شود،اما با سرپوش گذاشتن بر روی حقایق نمی توان آنها را از بین برد.بسیاری از اقشار جامعه ی ما حتی از الفبا آموزه های تربیت دینی بی خبرند.
کم نیستند افرادی که به نام دین ، روش هایی را برای تربیت فرزندان خویش در پیش گرفته اند که هیچ ردپایی در معارف دینی ندارد.
نظر از: آرامـــ [عضو]
فرم در حال بارگذاری ...