موضوع: "تلنگر"
بايد از همين حالا، همين جوان 16 ساله، همين جوان 20 ساله كه در مدارس علمي هست از حالا بايد آنطوري كه رضاي خداست آنطوري كه دستورات الهي است حركت كند. اگر خداي نخواسته آقايان مهذب نباشند، اين ضررش از نفعش بيشتر است.
مهذب كنيد خودتان را، مهذب شويد به آداب الله، به سنن الله، اگر چنانچه اين نباشد علم اثري ندارد. اگر تهذيب در كار نباشد، علم توحيد هم به درد نمي خورد ” العلم هو الحجاب الاكبر “
آن نوري كه خداوند تبارك و تعالي ” يقذفه في قلب من يشا ” اگر مهذب نباشد كسب نخواهد شد. آن علمي كه نورانيت مي آورد و نور است و خداي تبارك و تعالي آن را عنايت مي فرمايد.
آن به هر قلبي عنايت نمي شود، هر قلبي لايق آن نيست تا مهذب نباشد، تا خودش را از اخلاق زشت خالي نكند، تا متوجه به خدا نباشد و تمام قلب را به او تسليم نكند. گزاف نيست اين مطلب. خيلي از اشخاص هستند كه دقايق علوم را از همه بهتر مي دانند و آن نوري كه خداي تبارك و تعالي به آن بايد عنايت كند نمي فرمايد. آن تهذيب مي خواهد، زحمت مي خواهد، رياضت مي خواهد. بايد مراعات كنيد، محاكمه كنيد نفس خودتان را، آخر شب محاسبه كنيد امروز چند كار خلاف ( نعوذ بالله انشاء الله كه نيست ) امروز چند تا ( نعوذ بالله ) غيبت كردم، به چند تا عالم جسارت كردم. مي دانيد كه اگر يك كلمه به يكي از مراجع اسلام اهانت بشود، آن ها اولياي خدا هستند، بايد هر قدمي كه در راه تهذيب برداشته مي شود اگر عرض نكنم دو قدم، لااقل يك قدم هم در باب تهذيب اخلاق، در باب تحكيم عقايد، در باب استقرار ايمان در قلب برداشته شود. اين ها تفكر لازم دارد، محاسبه لازم دارد، مراقبه لازم دارد
منبع : بيانات در جمع طلاب ايراني مقيم نجف اشرف، كوثر، ج 1، ص193-197، 23/8/1344. به نقل از اخلاق و تهذيب روحانيت از ديدگاه امام خميني ص23.
معصیت می بارد از دیوار و در بوی شیطان می دهد روح بشر
بار دیگرزهد تنها گشته است بت پرستی سهم دنیا گشته است
قبله ی توحید ، بت ها را ببین لات و عزّی و هبل ها را ببین
باز هم فصل غریبی می رسد فصل زرد خود فریبی می رسد
شهر از آیینه خالی می شود باز فصل بی خیالی می شود
باز می گیرند اصحاب چرند غیرت ما را به باد ریشخند
شهر می گردد پر از حور و پری پر ز بوی شهوتی کاکل زری
باز هم زنها عروسک می شوند خیمه شب بازان چه زیرک می شوند
گرگ شهوت در خیابان های ننگ می زند بر روی عصمت باز چنگ
می وزدطوفان غربت در زمین ما و اندوه و هزاران نقطه چین
دین ما آلوده ی شک می شود روح مان هر روز کوچک می شود
بوی تبعیدابوذر می وزد باز،قارونی قلندر می وزد
درخیابان کاخ می روید مدام بر سر ما شاخ می روید مدام
می کشد قد کاخ های سبز، باز صاحبان آن، همه اهل نماز
قبله ی آنان نفاقی توبه تو! در نماز استاده اما بی وضو!
ماکه از جورخوارج خسته ایم ! باولایت عهد وپیمان بسته ایم!
باردیگردستهامان روشده! عهدمان یکمرتبه جادو شده!
ازپی زور و مقام وزر شدیم راهی یک پست بالاتر شدیم
زندگی مااسیر گل شده روحمان مرده، سند، باطل شده
یوسف خودرا به زر بفروختیم آی مردم ! ما به شیطان سوختیم
شعر از صغری غلامی(طلبه پایه دوم)
«فاني»
عاشقي در خانه معشوقي را كوفت.
جواب شنيد:كيست؟
گفت:من.
صدا از پشت در گفت:برو كسي خانه نيست.
جوان رفت و چندي خود را در عشق پخته كرد.
سال بعد بازگشت و چون از نو بر در كو فت،
جواب آمد كيست؟اين بار گفت:تو
و در باز شد.
نكته:
خدايا!«من» هيچم،هر چه هست تويي،تنها تو.تو يگانه ي عالمي.خدايا! مرا وسيله اي قرار بده در دستانت. من مي خواهم تسليم اراده تو باشم. مي خواهم ابزاري باشم كه اراده ات از طريق من به انجام برسد.
خدايا! مي خواهم، خواست من خواست تو باشد و قصد من قصد تو. اينگونه است كه مطمئن خواهم شد زندگي را به كمال زيسته ام.
در دايره قسمت ما نقطه تسليميم
لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي
«حافظ»
بنگر كه!
آنچه كه كرم ابريشم پايان دنيا مي داند،
براي پروانه آغاز زندگي است.
قيمت خود را داني؟
صد هزاران فضل داند از علوم
جان خود را مي نداند آن ظلوم
داند او خاصيت هر جوهري
در بيان جوهر خود چون خري
قيمت هر كاله ميداني كه چيست
قيمت خود را نداني زِ احمقيست
«مولوي»
تا لذت انس چشیدم وحشت در جهان نیافتم.اگر به سوراخ سوزنی رفته،آن را بگشادگی آسمان یافتم،به هر تاریکی که نگاه کردم آن را روشن دیدم.محبوب و مکروه را همه محبوب یافتم.
در اندیشه افتادم که:به این گشادگی مردمان چرا در تنگند و با این روشنی،جهان بر چشم خلایق چرا تاریک است؟
دانستم که آن تنگی،دل خودشان است که جهان برایشان تنگ می نماید،حال آنکه عالم ساکن است،سر اوست که می گردد و همچنین دانستم که آن تاریکی،چشم ایشان است که جهان برایشان تاریک می نماید.
همچون آن شخص که کور شد،با اهل خانه گفت:چه شد چراغ شما را که بمُرد؟
ای خواجه این چراغ توست که بمُرد،چراغ خانه روشن است.
القصه؛بر لب آب تشنه مُردن عیبی عجیب است و با این نور پاشی،رهین ظلمات بودن را بدبختی سبب است.
صفت وحشت دوزخ شنیده ای؟جایی می شناسم موحِش تر از دوزخ،و ان درون دل جاهلان است.
صفت انس بهشت شنیده ای؟جایی می شناسم انیس تر از بهشت،و آن درون دل عارفان است.
منبع:فارسی سال چهارم دبیرستان،رشته طبیعی1346
چرا؟؟؟
امام علي عليه السلام فرمودند:
اگر خدا كفيل روزي است،غصه چرا؟
اگر رزق تقسيم شده،حرص چرا؟
اگر دنيا فريبنده است،اعتماد چرا؟
اگر قبر يك حقيقت است،ساختمان هاي مجلل چرا؟
بصيرت لازمه ي هدايت
قال الصادق عليه السلام:
(كَيفَ يَهتَدي مَن لَم يُبصِر وَكَيفَ يُبصِر مَن لَم يَتَدَبَر)
“چگونه هدايت پذيرد آنكه بصيرت نداردوچگونه بصيرت يابد آنكه تدبير ندارد.”