به مناسبت 26 مرداد سالروز بازگشت آزادگان به وطن
قبله پنهان
در اوایل اسارت،ما را از «العماره» به بغداد انتقال دادند و یکراست به سازمان امنیت (استخبارات) بردند. وقتی به آنجا رسیدیم، موقع خواندن نماز بود اما عراقی ها اجازه این کار را به ما ندادند. ناچار روی زمین نشستیم و برای این که نگهبان ها متوجه نشوند، نماز را به صورت نشسته خواندیم. آن هم در چهار زاویه مختلف، چرا که حتی جرأت پرسیدن جهت قبله را از مأمورین عراقی نداشتیم.
شکنجه برای نماز
ما در حال نماز خواندن بودیم که عراقیها وارد آسایشگاه شدند تا همهی بچهها را برای گرفتن آمار به خط کنند. آنها وقتی با این صحنه مواجه شدند، با کابل، شروع به زدن ما 25 نفر کردند تا نمازمان را قطع کنیم و به صف آمار بپیوندیم. عراقیها به عربی فریاد میزدند «یا الله زود باشید» و کابل را به شدت بر تنمان میکوبیدند، ولی با وجود این، هیچ کس نماز خود را قطع نکرد. آنها اسامی را یادداشت کردند و یک ساعت بعد، برای تنبیه به سراغمان آمدند و معلوم بود که تنبیه چیزی جز فرو رفتن در چاه توالت نبود.
نمایش و نماز
وقتی به بغداد رسیدیم، تازه مشکلات داشت خودش را نشان میداد. با سخت گیری نگهبانها، ما مجبور بودیم یکی یکی نماز بخوانیم. به این صورت که وقتی متوجه میشدیم هنگام نماز است، کسی که می خواست نماز بخواند، در مقابل دیگران مینشست و هنگامی که نگهبان در مقابل در سلول میرسید و از پنجره میلهای آن،نگاهی به داخل میانداخت، ما ارام شروع به صحبت میکردیم و به این ترتیب فکر می کرد که ما با فرد مقابلمان صحبت می کنیم.
تهدید به خاطر نماز
نگهبان عراقی از مجروحی که در ته سالن نشسته بود سوال کرد: امروز صبح نماز خواندهایی یا نه؟ وقت جواب مثبت او را شنید، وی را با خشونت از آسایشگاه بیرون برد. تقریبا تا یک ساعت بعد صدای ضرب و شتم و به دنبال آن داد و فریاد آن اسیر مجروح را میشنیدیم و رنج میکشیدیم. پس از یک ساعت، و قتی وی را به داخل آسایشگاه آوردند چهرهاش از شدت خونریزی شناخته نمیشد! نگهبان با زهر خندی گفت: این درس عبرتی باشد برای شما و قسم خورد «اگر دباره بشنوم کسی نماز خوانده است، از زیر دست من زنده بیرون نخواهد آمد!»
فلک جمعی
بعد از یک سال، وارد اردوگاه رمادی شدیم. اردوگاهی که نماز جماعت و دعای کمیل و دعای ندبه و زیارت عاشورا جزء برنامههای رایج آن بود. وقتی عراقیها تصمیم به حذف نماز جماعت می گرفتند، بچهها را میبردند و کتک میزدند. برای آسایشگاهی که بیشتر افراد آن روحانی یا سپاهی بودند، افسر عراقی یک چوب فلک پنج نفره درست کرده بود افراد این اسایشگاه را پنج نفر پنج نفر میبرد فلک می کرد که نماز جماعت نخوانند.
مجسمه یخی
در وسط اردوگاه، یک حوض آب قرار داشت که در فصل زمستان، شکنجهگاه بچهها بود. مخصوصا کسانی که امام جماعت میشدند. چنین اشخاصی پس از شناسایی، با لباس به داخل حوض انداخته میشدند و بعد از مدتی آنها را بیرون میآوردند و در وسط اردوگاه نگه میداشتند. فقط چند دقیقه وقت لازم بود که در آن سوز و سرما، شخصی با لباسهای خیس، تبدیل به مجسمهای یخی گردد و بیهوش نقش بر زمین شود؛ و پس از آن بود که بچهها اجازه داشتند جسم یخ زده و بیهوش اسیر را به داخل آسایشگاه ببرند.
مثل زینب علیها السلام
مدتی بود که عراقیها نسبت به زود بیدار شدن بچهها برای نماز شب حساس شده و آن را ممنوع اعلام کرده بودند. در واقع بچه ها حق نداشتند قبل از اذان صبح بیدار شوند و از این جهت برای اقامه نماز شب دچار مشکل می شدند.
در یکی از شبها، حاج آقا ابوترابی، به دلیل کسالت مزاج و تب شدیدی که داشتند، پیراهنشان خیس عرق شده بود. آن شب، وقتی از خواب بیدار شدم، حاج آقا را دیدم که به حالت نشسته به دیوار تکیه داده بود و در حالی که از شدت تب میلرزید، مهر نماز را روی زانویش گذاشته بود و نماز میخواند.
به جای مهر
عراقی ها نه آب به ما میدادند نه اجازه رفتن به دستشویی را. هر وقت هم مقداری خاک در جعبهای می ریختیم تا برای تیمم به آسایشگاه ببریم، آن را دور میریختند. تا این که یک روز بالأخره به وسیله کیسه ای پارچهای، مقداری خاک به داخل آسایشگاه بردیم.
اوایل اسارت تا یک هفته بر پشت دست سجده میکردیم و نماز میخواندیم. بعد ها که به اردوگاه برده شدیم، اگر در حیاط نماز میخواندیم، بر روی خاک سجده میکردیم و اگر در داخل آسایشگاه بودیم بر روی چوب و ریگ.
اتهام سنگین ذکر
یکی از پیرمردان اسیر در حال درست کردن تسبیح بود که نگهبان عراقی از راه رسید و او را در این حال دید. نگهبان پرسید این چیست؟
پیرمرد جواب داد: میخواهم برای نماز ذکر بگویم. سرباز گفت: باید مهرههای تسبیح را دانه دانه با دندان هایت خرد کنی والا زندانیات می کنم. پیرمرد زیر بار نرفت و نگهبان به قدری او را زد که خون از دندانهایش جاری شد.
قرار
ما در بین آسایشگاه، طوری قرار گذاشته بودیم که وقتی سربازان عراقی کنار آسایشگاه ما بودند، بچه های آنها را سرگرم کنند، تا ما نماز جماعت را بر گذار کنیم. یا اگر نمیتوانستتد آنها را سرگرم کنند، یک نفر از بچه ها خودش را به بیماری میزد و تا مأمورین عراقی او را به بهداری میرساندند، نماز ما هم تمام میشد.
نماز یا پایداری
یک روز، فرمانده اردوگاه دستور داد به دلیل این که در خلال نماز های جماعت، برای امام خمینی دعا و به صدام نفرین میشود، اقامه نماز جماعت ممنوع است. درست دو ساعت بعد از این دستور، همه برای نماز مغرب و عشا صف کشیدیم. در اواسط نماز بودیم که عراقیها با چوب و کابل به داخل اتاقها ریختند و همه را مورد ضرب وشتم قرار دادند،اما به محض این که از اتاق بیرون رفتند و در را بستند دوباره همه به صف ایستادیم و نماز عشا را نیز به جماعت بر پا کردیم.
من یک سرباز شیعه هستم
ساعت ده شب بود و سوز و سرمای زمستانی، همه را در گوشه ای جمع کرده بود. در همین حین متوجه سرباز عراقی شدم که با اشاره دست مرا میخواند. با شک و دودلی جلو رفتم، اما وقتی مقابلش ایستادم، در چهره اش موجی از عاطفه دیدم. لحظات عجیبی بود و نگاه او حکایت از حادثه ای عجیب تر میکرد. پس از چند لحظه سکوت گفت: آیا میتوانی نماز خواندن را به من یاد بدهی؟ چیزی را که میشندیم، باورم نمی شد. او دوباره حرفش را تکرار کرد. در حالی که اشک شوق در چشمانم حلقه زده بود، جواب مثبت دادم. مدتی طول کشید تا خواندن نماز را یاد گرفت و پس از آن قول داد که نه تنها اذیتمان نخواهد کرد، بلکه تا حد توان هوای ما را خواهد داشت. او شیعه مذهب بود.
یک روز دیگر؛ همین نگهبان از من پرسید که نیمه شبها چه میخوانیم.من به او فهماندم که نماز شب اقامه میکنیم و او با اشتیاق تمام، طریقه اقامه نماز شب را نیز یاد گرفت.
انتخاب هایی از کتاب«نماز در اسارت»،
دیده شده در مجله خانه خوبان ،تیر 94
نظر از: حضرت زینب سلام الله علیها میناب [عضو]
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو]
آموزنده بود
نظر از: مدرسه علمیه صدیقه فاطمه س گرگان [عضو]
سلام
مطلب مفیدی بود
با سلام وخدا قوت
التماس دعا انشاالله موفق باشید.
نظر از: شاهمرادی [عضو]
خیلی عالی بود
ممنون از مطلب خوبتون دوست عزیزم
نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو]
با سلام و احترام
ضمن تشکر مطلب شما در منتخب ها درج گردید.
موفق باشید.
————
http://farakhan.kowsarblog.ir/jadval
نظر از: صداقت...! [عضو]
نظر از: وصال [بازدید کننده]
جوون هامون توی شرایط سخت دست از نماز خوندن بر نمی داشتند و آیا اکنون ما در شرایط رفاه و آسایش شوق نماز را داریم؟
کجایند مردان بی ادعا
فرم در حال بارگذاری ...
باسلام واحترام
موفق وسربلند باشید