خصوصیّات مردم آذربایجان
مردم آذربایجان و مردم تبریز نشان دادند که هم پیشرو هستند، هم موقعشناسند و بهنگام عمل میکنند، هم دلیر و شجاعند و از مشکلات هراسى به دل راه نمیدهند، هم به معناى واقعى کلمه با ایمانند.
حضور مردم در بیستونهم بهمن سال ۵۶، شبیه کار امام سجّاد (علیهالسّلام) و جناب زینب کبرى بود که نگذاشتند حادثهى عاشورا فراموش بشود.
پیشرفت کارها با سپردن آنها به مردم
کار دست مردم، صحنه دست مردم، ابتکار عمل دست مردم؛ این هنر امام بود؛ این هنر امام بزرگوار بود.
در دوران طاغوت میگفتند کشور صاحب دارد؛ صاحب کشور کیست؟ شاه؛ درحالیکه او یک انگل و سربار و زیادی در کشور بود، نه صاحب کشور؛ صاحب کشور مردمند؛ بله، کشور صاحب دارد؛ صاحب کشور کیست؟ مردم.
تدبیر مسئولان در هر برههاى از زمان در دوران جمهورى اسلامى، باید این باشد؛ کارها با تدبیر، با برنامهریزى، با ملاحظهى همهى ظرایف و دقایق در اختیارمردم گذاشته بشود؛ آنوقت کارها پیش خواهد رفت.
صفحات: 1· 2
من محمد بن محمد بن نعمان در سال 338 چشم به جهان گشودم ، پدرم نام مرا محمد نهاد. بعدها به شیخ مفید معروف شدم .
شما چی دارین بگین؟؟؟؟؟؟؟
خواستم بگویم که بزرگترین غم تو به قتلگاه بردن اصحاب و خاندانت بود .
خواستم بگویم که بزرگترین غم تو بی ابی فرزندان و کودکان بود.
خواستم بگویم که بزرگترین غم تو آن لحظه ای بود که برادر زاده ات مرگ را شیرینتر از عسل می دانست.
خواستم بگویم که بزرگترین غم تو آن لحظه ای بود که پر پر شدن گلهایت را میدیدی خواستم بگویم که بزرگترین غم تو آن لحظه ای بود که از میان انبوه یارانت فقط عده ی محدودی ماندند. خواستم بگویم بزرگترین غم تو آن لحظه ای بود که سردار سپاهت را بی دست و غرق در خون مشاهده کردی
خواستم بگویم که بزرگترین غم تو برش گلوی نازک کودک چند ماهه ات بود. اما مولا جان
.
.
.
بزرگترین غم تو نادانی انسان ها بود.
بزرگترین غم تو فراموش شدن انسانیت بود.
بزرگترین غم تو به اندازه ی کل تاریخ بشریت بود.
امروز یاران رسول در مقابل نوه ی رسول قد علم کرده اند تا او را که از دین خارج شده است به زور شمشیر دوباره به دین برگردانند!!!
امروز عده ای از آن دون منزلتان قصد بیعت گرفتن تو از یزید را داشتند.
وا مصیبتا . وا مصیبتا از این انسانیت.مسلمین میخواهند حسین با یزید شراب خوار هوس ران دست بیعت و برادری دهدو چه خفت و خواری از این بزرگتر برای نوه ی رسول!
حسین جان تو چه قدر زیبا در این جنگ نا برابر تاریخ پیروز شدی .در برابر تو فقط یزید و لشکریانش نبود.در مقابل تو تمامی سیاهی های تاریخ بشریت بود .ولی تو چه قدر زیبا این ظلمت را با نور بی کران خود روشن کردی
حسین جان چه بسا اگر دست بیعت را با این منفور تاریخ داده بودی امروز کسی تو را مولای خویش نمی دانست
عزیزان همه می دونن که از اقدامات بسیار موثر برای بندگان خدا جهت رسیدن به قرب الهی این هست که در طول روز مراقبه و محاسبه داشته باشیم بر اعمال خودمون.
مطمئنا اگر خدا توفیق بده موفق بشیم مراقبه و محاسبه رو وارد زندگی روزانه خودمون بکنیم آثار و برکات زیادی خواهد داشت که تقویت نور ایمان در دل، افزایش حضور قلب در نماز و عبادات، ناراحتی شدید از انجام گناهان و سرور از انجام اعمال صالح، رنگ خدایی گرفتن، شیعه واقعی شدن (امام موسی کاظم فرمودن (نقل به مضمون) شیعه ما نیست کسی که محاسبه نفس خود نکند)، آرامش دل در سختی ها و مصایب، و مهمتر از همه افزایش عشق و محبت به خدا از مهمترین آثار اون هست.
منظور از مراقبه این هست که از ابتدای روز تا انتهای روز با شناختی که از گناهان داریم مواظب باشم هر جایی که قدم می گذاریم، هر حرفی که می زنیم، هر حرفی که می شنویم و هر چیزی که می بینیم و هر کاری که می کنیم رضایت خدا رو به همراه داره یا نه. گناهه یا نه. تمام تلاش ما این خواهد بود که سعی کنیم از ارتکاب گناه خودداری کنیم. البته منظور از گناه اینجا هر چیزی هست که نارضایتی خدا رو به همراه داره که خوب برای افراد مختلف مراتب داره. مراتب اولیه اون محرمات هست که در صورت پیشرفت میشه سراغ مکروهات و بعد مباحات هم رفت (خدا به همه ما چنین توفیقی بده).
همه ما یک دانش اولیه از گناهان داریم:
صفحات: 1· 2
انگيزه در رهيافت انسان به ساحتهاي سرنوشتساز، نقشي بيبديل دارد و نميتوان از تأثير آن در انتخاب مسير، ادامه راه و رسيدن به مقصود غافل بود.
هر شخص در گزينشهاي گوناگون دوران شكوفايي خود، انگيزههايي دارد كه برگرفته از ادراكات، احساسات و تربيت اوست. انتخاب اگر به فراخور و برازنده انگيزه باشد، حركتي رو به رشد را رقم ميزند و اگر به هر دليل، تناسب ميان انگيزه، مسير و شرايط پس از انتخاب به هم بخورد و هماهنگي لازم وجود نداشته باشد، شاهد سرگرداني و ترديدهايي خواهيم بود كه فرد را به پشيماني و تغيير مسير ميكشاند كه خود هزينههاي بسيار دارد.
در اين نوشته، نخست در پي آنيم كه حسب تجربه، ديدهها و شنيدهها، انگيزههاي ورود افراد به حوزه علميه را بر شماريم؛ آنگاه بدان ميپردازيم كه چه عواملي ممكن است طلاب را در مسير طلبگي، دچار دگرگوني و تزلزل كند.
صفحات: 1· 2
رفیقم عقب نشست و من هم صندلی جلو نشستم. راننده هم دید داره شر درست میشه، زد کنار و گفت همه تون پیاده شین زودتر، حوصله دردسر ندارم.
این آقا و خانوم رفتار متعادلی داشتن و تقریباً مطمئن شدیم که زن و شوهر هستند. خب اصلا به ما چه…
ولی خانوم به شدت آرایش کرده بود و حسابی سعی در نمایان تر شدن زیبایی های زنانه خود داشت. خلاصه نگم دیگه….
کسی با کسی صحبت نمی کرد تا اینکه یهو این رفیق ما رو کرد به خانومه گفت: رژ لبات رو دوست دارم خلاقیت توش می بینیم ولی به رژگونه ات نمیاد!!!!!
یه لحظه همه داشتیم هم رو نیگاه می کردیم، من رفیقم رو، شوهره خانومش رو، خانومه خودش رو تو آینه ماشین نیگاه می کرد، راننده هم من رو نیگاه می کرد و رفیقم هم به شوهره.
نفهمیدم چی شد که دیدم شوهره نعره ای زد و یخه ی رفیق ما رو گرفت که بی ناموس…
رفیق ما در حالی که یخه اش در دست شوهر اون خانومه بود در ماشین رو باز کرد و اومد پایین. من هم سریع پیاده شدم رفتم جداشون کنم.
شوهره داد می زد بی ناموس ….. مگه خودت ناموس نداری چشت به ناموس مردمه و …
رفیق ما هم با کمال آرامش به چشمای شوهره نیگاه می کرد و هیچی نمی گفت و بعد از چند دقیقه فقط این جمله گفت: ببین داداش، خانوم شما برای من آرایش کرده، من هم نظرم رو راجع به آرایشش گفتم. اگه برای شما بخواد آرایش کنه این کار رو توی خونه انجام میده نه جلوی چشمای ملت.
بعد از اتمام افاضات رفیق ما، شوهره یخهی رفیق ما رو ول کرد و یه نیگاه به خانومش انداخت و رفت سمت پیاده رو.
خانومش هم دو تا فحش بووووق به رفیق ما داد و رفت دنبال شوهرش.
و من تمام این لحظات هیچی نگفتم و فقط به حرف دوستم فکر می کردم .
نظر شما چیه؟؟؟؟؟