موضوع: "دل نوشته ها"
حسین که از مکه قصد کوفه کرد ،کشتی به راه افتاد .
در راه برخی سوار شدند ،ویک عده رفتند وغرق شدند .
کشتی به کربلا رسید
حسین (علیه السلام) فرمود :"سوار شوید غرق شدنتان را طاقت ندارم”
خندیدند….
سنگ زدند …
تیر زدند بادبان هایش را …..
آب را به رویش بستند که به گل بنشیند
وشد آنچه شد……
اما کشتی نایستاد ….
به گل ننشست…
ودوباره از کربلا به راه افتاد
هر چه بیشتر زخم زدند بر مسافرانش افزوده شد.
هنوز هم کشتی نجات در حرکت است
ودر اشک های مسافرانش شناور به سوی سعادت
که “ان الحسین مصباح الهدی وسفینه النجاه".
بر گرفته شده از مجله خانه خوبان
الهى بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهى راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
الهى ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچکاره ایم و تنها تو کاره اى.
الهى از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى شان این کلمه کوچک که به این علو و عظمت است پس یا على یا عظیم شان متکلم اینهمه کلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم.
الهى چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.
الهى چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت.
الهى خودت آگاهى که دریاى دلم را جزر و مد است یا باسط بسطم ده و یا قابض قبضم کن.
الهى بسیار کسانى دعوى بندگى کرده اند و دم از ترک دنیا زده اند، تا دنیا بدیشان روى آورد جز وى همه را پشت پا زده اند این بنده در معرض امتحان درنیامده شرمسار است بحق خودت ثبت قلبى على دینک.
الهى ناتوانم و در راهم و گردنه هاى سخت در پیش است و رهزنهاى بسیار در کمین و بار گران بر دوش یا هادى اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین.
الهى از روى آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام از انس و جان شرمنده ام حتى از روى شیطان شرمنده ام که همه در کار خود استوارند و این سست عهد ناپایدار.
الهى عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد.
الهى عارفان گویند عرفنى نفسک، این جاهل گوید عرفنى نفسى.
الهى اهل ادب گویند به صدرم تصرفى بفرما این بى ادب گوید بر بطنم دست تصرفى نه.
الهى در راهم، اگر درباره ام گویى لم نجد له عزما چه کنم.
الهى آزمودم تا شکم دائر است دل بائر است یا من یحیى الارض المیتة دل دائرم ده.
الهى همه گویند خدا کو حسن گوید جز خدا کو.
الهى همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد.
الهى آن خواهم که هیچ نخواهم.
الهى ما را یاراى دیدن خورشید نیست، دم از دیدار خورشید آفرین چون زنیم.
الهى همه گویند بده حسن گوید بگیر.
الهى همه سرآسوده خواهند و حسن دل آسوده.
کاش عاشق اینقدر تنها نبود…
کاش دلبستن فقط رویا نبود…
کاش لیلی دست مجنون می گرفت…
تا که مجنون در پی صحرا نبود…
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی …
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی …
خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن …
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی …
برای ما که خسته ایم نه ؛ ولی …
برای عده ای چه خوب شد نیامدی ….
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام …
دوباره صبح؛ ظهر؛ نه غروب شد نیامدی…
یک آسمان غم گرفته
یک شب بلند
یک چاه بی صدا…
یک سینه ی پردرد،یک قلب زخمی،
ویک مردبزرگ…
یک علی(ع)وبس.
همین کافی است.ازسکوت چاه میتوان فهمیدزمان با علی(ع) چه کرد.میزبان اشکهای علی وحرفها ورازهای علی چاه آشنایی است که در این زمان میزبان مهدی فاطمه هست.فدایت شوم علی،چه دیدی،غم فراغ فاطمه دیدی؟اشک حسن وحسین وزینب دیدی؟خنجرنامردی مردمان دیدی؟!!همین ها برای شکستن یک مرد کافی است چه رسدبه مصیبتهای دیگر..
و شکی نیست که تو اول مظلوم عالمی.
سرچاه که میرفتی از غربت زمان ماهم گله کردی؟!میدانم ازنامردی مردمان ماهم گریستی،نکندازتنهایی مهدی میگریستی؟راستی وای برما نکندمهدیمان گریه کند؟؟؟وای از آن روزی که چاه زبان بگشایدوراز درون آشکارکند.
امام حسن عسکری (علیه السلام) روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260 هجری، هنگام نماز صبح به شهادت رسیدند. ابن بابویه و دیگران گفتهاند که معتمد عباسی آن بزرگوار را با زهر شهید نمود.
ابوسهل میگوید: “در محضر امام عسکری (علیه السلام) بودم که امام به خادم خود فرمود تا مقداری آب بجوشاند. پس از آنکه آماده شد، مادر حضرت حجت (عج) آن را برای امام (علیه السلام) آورد، همینکه خواست ظرف را به دست آن حضرت بدهد و حضرت بیاشامد، دست مبارکش لرزید و ظرف به دندانهای پیشین ایشان برخورد کرد. امام ظرف را بر زمین گذاشت و به خادم خود فرمود: “داخل این اتاق میشوی و کودکی را به حال سجده میبینی، او را نزد من بیاور.”
ابوسهل میگوید که خادم گفت: “من وارد اتاق شدم؛ ناگاه چشمم به کودکی افتاد که سر به سجده نهاده بود و انگشت اشاره خود را به سوی آسمان بلند کرده بود. به آن بزرگوار، سلام کردم و آن حضرت پاسخ مرا داد و نماز و سجده را مختصر کرد. پس از پایان نماز، عرض کردم که امام عسکری (علیه السلام) میفرماید شما نزد او بروید. در همین هنگام مادر بزرگوارش آمد و دستش را گرفت و نزد پدر برد.
صفحات: 1· 2
این روزا چه دلگیر است آسمان، اشک می ریزد و و زمین را سیراب اشکهایش می کند. شاید از بالا بیرق عزای حسین را دیده است. راستی آسمان روز عاشورا خون گریست یا از خدا خواست تا کور شود و نبیند مصیبت های عزیزان زهرا را؟!
فکرش را بکن جای آسمان باشی و هر روز از بالا بخواهی این پایین و مردمش را نگاه کنی آسمان میا نمار، سوریه و غزه، با دیدن این همه فجایع فریاد باید بزند و بگویید ای آدم نگاه کن که دوباره شمر، حَرمَله و خولی زنده شده اند این بار به جای تیر سه شعبه با شعار دموکراسی، تمدن و تکنولوژی کودکان و نوجوانان را نشانه می روند و جوی خون راه می اندازند. وعده حکومت کجا آنها را چنین کرده است؟!
امروز” کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا” است. مولا جان کاش قیام می کردی،ولی می دانی دعوت نامه ها بوی ریا می دهد.بمیرم همه می گوییم کی بشود امام زمان بیاید اما غافل از آنیم که شاید در جبهه مخالف امام قرار بگیریم. واقعا چقدر سر خود کلاه می گذاریم. وجدانا برای بدست آوردن دل عزیز زهرا چه کردیم؟
وقتی همه در خواب راحت رفته بودند وقتی برای استراحت رفته بودند
کفتارها،خورشید را سر می بریدند بر حنجر تکبیر،خنجر،می کشیدند
وقتی که خواب آلودگان بیدار گشتند حسرت زده،آماده ی دیدار گشتند
در آسمان دنبال روی یار گشتند وحشت زده آشفتگان،هشیار گشتند
دیدند،غرق تیرگی ها گشته عالم در مطلع خورشید خون می ریزد ازغم
گویی سر خورشید از پیکر جدا بود از قصه ی تلخ معزّ الاولیا بود
این داستان حجت آخر زمان است این ماجرای مهدی صاحب الزمان است
آن منتظر،کز شدت غم های بسیار چون مادرش مانده میان درب و دیوار
نوشته صغری غلامی(طلبه پایه دوم)
نشسته ام که بنویسم که بال یعنی تو عروج کردن سمت کمال یعنی تو
نشسته ام که بنویسم تصورت،هیهات فراتر از جریان خیال ،یعنی تو
همیشه آرزو داشتم با شنیدن بانگ الله اکبرمؤذن از جا برخیزم و وظیفه ام را سر وقت انجام دهم . روزگاری می گفتند : به نماز نگو کار دارم به کار بگو نماز دارم . اما نه این دل سخت تر از آن بود که با این ادبیات نرم شود.می گفتند یک هفته تمرین کن سروقت نماز بخوانی آنوقت این کار ملکه ذهنت می شود .اما خدایا این ذهن مشوش و پریشان حال مشغول اوهام بود و جایی برای به تخت نشاندن این ملکه به من نمی داد. سی روز به مهمانی خدا میرفتم و سر وقت در پیشگاهش به خاک تضرع و فروتنی میافتادم اما گویا شیاطین آزاد شده از بند اسارت خدا از شوال امسال تا رمضان سال دیگر مرا باز مغلوب خود می کردند و باز اسیردر چنگال امور دنیوی می شدم
سالها گذشت و با اینکه من تغییر کردام اما تشنه ی یک جرعه معرفتی بودم تا با قدقامت الصلواة برخیزم و اول وقت اظهار بندگی کنم و به ولی نعمتم بگویم ظلمت نفسی العفو .
دیروز ساعت فرهنگی حوزه برایمان کلیپی گذاشت تا روش تبلیغ را آموزش دهد .کلیپ در مورد نماز اول وقت بود . خدا رحمت کند آیت الله بهجت که به حق عارف وارسته ای بود . خاطره ای را نقل می کردند که ایشان گفته بودند اولین عملی که به عالم ملکوت بالا می رود عمل امام است . امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هرکجا باشند نمازشان را اول وقت می خوانند پس اگر ما نمازمان را اول وقت خواندیم همراه نماز امام به عالم بالا می رود.
زمان،زمان تولد دوباره ی من بود